۱۳۸۷ تیر ۱۰, دوشنبه

نقش شوخ طبعی در طراوت و دوام زندگی

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
 بارها شنیده ایم که دخترها و پسرهای غربی می گویند از دیگری خوششان می آید چون ساعات خوشی را با او دارد. همان
S/he makes me laugh
شاید اول این مهم نیاید ولی واقعیت این است که تا وقتی که نوع  شوخ طبعی و شوخی های طرفتان واقعا  برایتان جالب و دوست داشتنی و جدید نباشد نمی شود امیدی به طراوات و ماندگاری آن رابطه داشت. باید شوخ طبعی طرفتان نوعش به گونه ای باشد که شما نتوانید مانند آن شوخی کنید ولی برایتان خیلی هم جذاب باشد. زوج هایی که برای هم کسل کننده می آیند اغلب از این کمبود رنج می برند.ء

۱۳۸۷ تیر ۹, یکشنبه

اگر من جای خدا بودم همان یک لحظه ی اول ...

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
تلخ و شیرین نویس مشهدی دعوتم کرده خدایی کنم! اوه مای گاد!ء
اگر من جای او بودم همان یک لحظه ی اول ... به همه می گفتم که من اصلا وجود ندارم بروید مثل آدم زندگی اتان را بکنید و این قدر داستان و شعر درست نکنید. خودتان من را درست کرده اید که کاسبی کنید و سر هم دیگر را کلاه بگذارید، چرا پای من را وسط می کشید؟! اگر من خدا بودم چرا موسی را بفرستم بگویم شنبه را تعطیل کند و عیسی را بفرستم بگویم یک شنبه را و محمد را بفرستم بگویم جمعه را؟ چرا کاری کنم که عیسوی شرابش را در کلیسا بنوشد و مسلمان به جای شراب شلاق بخورد؟ اگر من وجود داشتم و اینقدر مهربان بودم که همه ی دین ها می گویند چرا بیشتر تلفات تاریخ و جنگ ها در تاریخ با نام دین و انجام تکلیف دینی و هدایت مردم و بردن مردم به بهشت صورت گرفته است؟ اگر من خدا بودم چرا این همه آدم کج و معوج به اسم من روی زمین خدایی می کنند و کلید بهشت می فروشند و یا دنیا را برای مخلوقات من(؟!) جهنم کرده اند؟ خدایی که به عبادت محتاج باشد، خدایی که قسم بخورد جهنمش را از نافرمانان پر می کند، خدایی که فقط محبان علی را به بهشت راه بدهد و بقیه پیامبرانش بشوند زرشک، خدایی که می گوید زمین آزمایشگاه است و آدم ها موش آزمایشگاهی و تمام آن چه که در زمین حرام کرده را در بهشت وعده می دهد من نیستم. اصلا من نیستم.

بروید مغزتان را بکار ببرید و بیخود بی عرضگی هایتان را به اسم این که من چیزی می دانم که شما نمی دانید نگذارید. اگر نمی توانید از پس گردن کلفت هایتان بر بیایید چرا پای من را وسط می کشید؟ نخیر قرار نیست من در آن دنیا حساب لات و لوت های دنیا را برسم. اگر عرضه دارید خودتان از خجالتشان در بیایید و الکی خودتان را بچه مثبت های بی عرضه ی بهشت معرفی نکنید. یعنی چی دست روی دست می گذارید و منتظران فلان و بهمان می شوید. آقا جان قرار نیست کسی را بفرستم. مفهوم شد؟ همه ی شما ها چند میلیاردی سلول خاکستری در آن مغزهایتان دارید بکارش ببرید و بجای تسبیح استخاره انداختن از این سلول ها استفاده کنید تا فاسد نشود. اگر در قدرت طلبی و فریبکاری روی مزرعه ی حیوانات را هم سفید کرده اید و به همه ی دنیا گند زده اید چرا می گویید قضا و قدر من است؟ یعنی اگه من خدا بودم اندازه ی مدیر گوگل هم عرضه نداشتم یک دم و دستگاه درست و حسابی راه بندازم که هم کارمندش راضی باشد هم مصرف کننده اش؟! شما یک بار در این گوگل ساین این کنید تا دو هفته بس است لازم نیست روزی چند بار جلویش خم و راست بشوید و هزار خواهش و تمنا کنید تا سرویس هایش مثل ساعت کار کند.

وضع دعا و نفرین هایتان هم از همه بدتر است! بهتان گفته باشم که 99.99 در صد این دعاها اسپم است و اصلا در میل باکس من ظاهر نمی شود (تازه اگر باشم!). آخر یعنی چی خدایا همه را خوشبخت کن؟! یا خدایا خشتک رییسم تو اداره پاره بشه تا دلم خنک بشه! یا خدایا کاری کن که فلانی باد در کردنم را نشنیده باشد! بروید خودتان را هم بکشید و زندگی اتان را به دستتان بگیرید. خلاصه اینکه من نیستم. من را قاطی این بازی ها نکنید. بروید دکان دستگاهتان را جای دیگری باز کنید بگذارید من وبلاگم را بنویسم! :»)ء

در مقام خدایی! و به جهت حداقل یک بار خدایی کردن خیالی همه را به عدالت به این بازی اللهی دعوت می کنم. بعضی از دوستان عبارتند از: کریمسون، استاد عزیزم شیطان، نوش آذر، یوزپلنگ، عزیز، رودرانر، قلی (ساچ)، بائوبا، فروغ، مونا، بیــداد، فرنگی، ملا حسنی، صوفیانه، نیکو، اولاد، آزاد نویس، پیکولو، نیما هراتی، زهــرا، سهیل سروش نیا، امید، دیانا (شیرین)، دو صدا، سعید (هیلی بیلی)، لوکادیوم، پوریاور، یکی یه دونه، پلنگ، سعید اینویزبل، آنا ماریا، تلخون، سوشان، یونس (ویندوزلب)، یونس (بالاترینی)، رویای آبی، جدیدیان، امیر اپت، کورش، مرموز، کلاغ سیاه، کرگدن، تارای سپید رو، کورش دل تنگ، یولیو، "گل آقا" مارکوپولو، فضول باشی، فرزاد، شایگان، آته ایست، حوزه، سیروس، گجمو، علی دچار، آریوبرزن، ابی (آرین من)، خیابان 11، گناهکار، کمانگیر، انارخانم، دختر ترشیده، و ... (البته اگر دوست دارند). ء

خدای خالق بازی نیز بارباپاپای عزیز است. ء

نقش تحریم های بین المللی بر ملت ها

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
ء1. حدود 14000 بریتانیایی در زیمبابوه زندگی می کنند و دولت بریتانیا تلاش کرده دشمنی اش با موگابه را جوری مدیریت کند که باعث آسیب رسیدن به این بریتانیایی ها نشود.

2. بی بی سی از حضور در زیمبابوه منع شده است و برای همین هم اخبار ضد موگابه ای را با پیاز داغی بسیار زیاد پخش می کند. از پریروز که امبکی (رییس جمهور آفریقای جنوبی) گفت: «رابطه ی بین من و موگابه همانند رابطه ی پدر و فرزند است» بی بی سی بلافاصله شروع کرده است به پخش برنامه هایی برای تخریب امبکی (البته این کار را با زیرکی انجام می دهد).

3. امروز یک نفر در باره ی مخرب بودن تحریم های بین المللی برای ملت ها نکته ی بسیار جالبی را در برنامه ی سیاسی صبح یک شنبه شبکه ی یک بی بی سی یاد آوری کرد: موگابه 84 سال سن دارد وامروز باز هم رییس جمهوری جدیدش را آغاز کرد. از طرف دیگر امید به زندگی در کشور تورم زده و فقر زده و ایدز زده ی زیمبابوه 37 سال است. حالا اگر جامعه ی بین المللی این کشور را تحریم کند چه کسی زیان می بیند؟ عین همین نکته برای کره شمالی و برمه و عراق هم اتفاق افتاده است ولی ملت ها همچنان بهای بازی سیاست مداران نالایق را می دهند. ء

۱۳۸۷ تیر ۵, چهارشنبه

مصادره ی ثروت ملی و تیر خلاص به مردم سالاری: نفت سر سفره ی رهبری رفت!

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark

خبر ساده اما تکان دهنده است: از این به بعد بنیاد مستضعفان که خود بزرگترین کارتل اقتصادی خاورمیانه تلقی می شود و رییسش را رهبر نصب می کند و در برابر مجلس نیز پاسخگو نیست می تواند مجزا از وزارت نفت اقدام به فروش نفت کند. این توافق نامه بدون انجام هیچ مناقصه ای و به دور از رای و نظر مجلس و افکار عمومی صورت گرفته است. علاوه بر تضاد این زد وبند مالی-سیاسی با اصول و روح قانون اساسی، ضربه ی جبران ناپذیر حراج کردن حقوق و ثروت ملی و ریختن آن به چاه بی انتهای بیت رهبری احتیاج به عکس العمل جدی و هوشیاری فراوان دارد.واقعیت این است آنچه را که مصدق با هزار تلاش ملی کرد دولت احمدی نژاد آن را به ولایت فقیه تقدیم کرده است.

چندی پیش احمدی نژاد گفت: «در یه جلسه‌ای که با هم داشتند اون رئیس کلشون گفته بود فلانی هر چه قدر تلاش بکنه ما می‌زنیمش زمین! برای اینکه دو جا دست ماست. یکی نفت و یکی بانکه». گویی اکنون بعد از برکناری وزیر اقتصاد و وزیر نفت و حالا بردن نفت (این ثروت ملی) سر سفره رهبری، دست منتخبان مردم (اگر هم حتی آزادانه انتخاب بشوند) از ثروت ملی کوتاه می شود. همدستان بیت رهبری به اسم مقابله با مافیای قدرت و فساد و افشاهای پالیزداری در حال انباشته کردن قدرت و ثروت در خانه های تاریک خویشند. داستان این است که از این به بعد دیگر پول نفت در اختیار دولتی که هر چهار سال مثلا با رای مردم انتخاب می شود نخواهد بود و به خزانه ی پر نشدنی رهبری سرازیر خواهد شد. این عین نقض کامل قانون اساسی و تیر خلاص به تلاش مردم برای به عهده گرفتن سرنوشت خویش است. از این به بعد فروش و هزینه کردن ثروت ملی نفت حتی نمی تواند تحت تحقیق و بررسی مجلس قرار بگیرد و نمایندگان (هر چند فرمایشی) مردم نیز نخواهند توانست از سرنوشت و حیف و میل سرمایه و ثروت ملی با خبر شوند. این یعنی اینکه دیگر اکنون بیت رهبری و دار و دسته احمدی نژاد مستقیما با مردم و حقوقشان مبارزه می کنند و از کنار این به سادگی نمی توان گذشت. ء

۱۳۸۷ تیر ۴, سه‌شنبه

داستان مددی بیشتر یک حالگیری سیاسی است تا فاجعه ای اخلاقی

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
وبلاگ نویس محترم یوزپلنگ عزیز خواسته است دوستان به صورت مشخص تری در باره ی داستان معاون دانشگاه اعلام نظر کنند. چشم. شیوه ی جالب توجه خودش قرار گرفتن در جای هر یک از بازی گران این حادثه است که من این هنر را ندارم و به همین شیوه ی ساده نظرم را می گویم. کاش قبول افتد.

واقعیت این است که به نظر من داستان مددی بیشتر یک حالگیری سیاسی است تا فاجعه ای اخلاقی. و در هیاهو سیاسی نباید توقع عدالت داشت همان گونه که مثلا در جنگ بسیاری از مهربانی ها و درک های معمولی غایب است و طرفین با گلوله گفت و گو می کنند. هم محکوم کردن ها و هیاهو ها مچ گیرانه و حال گیرانه و گلوله ای بود و هم پاسخ ها و انکارها: عین همان داستانی که چندی پیش از توپخانه ی کیهان به طرف یک استاد دانشگاه هنر پرتاب شد. دود تسویه حساب های سیاسی و بوی بد نفرت و فضای سیاه مچ گیری، افشاگری و دام سازی کلا چیزی نیست که من به آن علاقه ای داشته باشم و یا بخواهم از آن درس اجتماعی و اخلاقی و حتی سیاسی بگیرم. اما چند یادک را توجه کردنی می دانم:

اول: اگر توقع از انسان را به حدی بالا ببریم که طبیعت جایز الخطا بودن او را انکار کنیم آن وقت به نظرم در باره ی انسانی غیر واقعی صحبت می کنیم که وجود خارجی ندارد. بهتر است به خطا ها به عنوان خطا نگاه کنیم نه تیر خلاص به زندگی. خطا کار (بسته به میزان خطایش) از دایره ی انسانیت خارج نمی شود.

دوم: اگر نگاهمان از اخلاقی به قانونی تغییر پیدا کند وضیعت بهتری پیدا خواهیم کرد. ایشان هم جرمی مرتکب شده است (اگر ثابت شود که جرمی اتفاق افتاده است). آن وقت باید متناسب با آن مجازات شود نه آن که از زندگی ساقط شود.

سوم: وقتی فضا بسته باشد و نور عدالت خاموش آنگاه مردم به هر خس و خاشاکی می آویزند تا از بانیان ظلم انتقام بگیرند و برای این نمی توان بر ایشان گناهی نوشت گرچه در این بین جمعی بازیچه و بعضی قربانی می شوند. برای همین است که اگر از دروازه ی بزرگ سیاست به این رویداد نگاه کنیم چیز دیگری می بینیم و اگر از دریچه ای کوچک افراد در گیر در ماجرا آن را زیر نظر بگیریم، داستان، چیز دیگری خواهد شد.

چهارم (پی نوشتانه): هر کس که حضور و نقش اجتماعی بیشتری داشته باشد طبیعتا به همان نسبت جرمش بیشتر به چشم می اید و در باره ی آن بحث می شود ولی این الزاما باعث بزرگی جرمش نمی شود ولی باعث بزرگی سقوط اجتماعی اش می شود. به همین ترتیب اگر وابستگی سیاسی و یا حزبی داشته باشد به نسبت بزرگی مقامش همان قدر به حزب و دسته اش نیز آسیب می رساند.

پی نوشت دو: دیدم که یوزپلنگ عزیز در کامنتی گفته که قصد خاصی از نحوه ی بیان خودش دارد. در آن صورت پاسخ های من:
1. وزیر: پی گیری می کردم.
2. معاون: استعفا می دادم. حقیقت را تا حد ممکن می گفتم و اگر لازم بود از کسانی عذر خواهی بکنم می کردم.
3. دختر: نمی دانم شرایط ایشان کلا چگونه بوده پس نمی توانم تصمیم بگیرم.
4. دانشجویان: مطمئن نیستم که اصالت و وزن سیاسی - اجتماعی این قضیه آن قدر باشد که بشود از دانشجویان دانشگاه های دیگر هم توقع عکس العمل داشت.


برای احترام به قوانین این نظر دهی از دوستان گرامی آریو برزن، بیداد، سیروس، صوفیانه و نیما و یا هر دوست دیگری که مایل است دعوت می کنم اگر دوست دارند در این باره نظرشان را بگویند. (البته از آوردن نام دوستانی که قبلا توسط دیگران دعوت شده اند خود داری کرده ام.) ء

روز مادر، یک بیت قدیمی و تاملی از جنس دیگر

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
شرحی لازم نیست، بیت خودش گویاست. اولین باری که شنیدمش برای همیشه در خاطرم ماند و وقتی که نزدیکی های روز مادر می شود و همه جا پر از قربان و صدقه می شود بیشتر به یادم می آورد خیر ها و خارهای بودن را. ء

چون هستی من زهستی اوست ......... هم دارم و هم ندارمش دوست

اصل بیت: چون هستی من زهستی اوست ....... تا هستم و هست دارمش دوست

۱۳۸۷ خرداد ۲۷, دوشنبه

احمدی نژاد کوچک درون ما رییس جمهور شده است از او هم متنفر باشیم اگر صادقیم

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
هر چی بیشتر رفتارهای ایرانی با رفتار دیگران مقایسه می شود بیشتر در می یابیم که (جدای از گرایش مذهبی) رفتار احمدی نژادی یک حادثه نیست و نوعی برآیند رفتار ایرانی است. (انگلیسی ها اغلب می کوشند هنگام ناگواری ها جنبه ی گوارایی بیایند و به آن خوش باشند.) گمانم بهترین جنبه ی گوارای رییس جمهور شدن احمدی نژاد این باشد که یک بار به چشم خود می بینیم چه اتفاقی می افتد اگر احمدی نژاد کوچک درون ایرانی ها رییس جمهور شود. پنهان نکنیم: هر کدام از ما یک احمدی نژاد خرد (و گاهی بزرگ) در وجودمان داریم.

منظورم همان ایرانی یی است که خود را مسئول تمام دنیا می داند. ایرانی یی که مدعی تخصص در همه چیز است. ایرانی همه چیز دانی که فکر می کند خیلی زرنگ است و می تواند راه چند ده و گاهی چند سد ساله ی دیگران را در چند ماه و چند سال مثل آب خوردن بپیماید و برای دیگران شکلک هم در بیاورد. ایرانی یی که توهم توطئه دارد. ایرانی یی که به جای راه درست، عاشق میان بر است. ایرانی یی که وارد هر جمعی می شود به یکباره نسبت به تمام آن ها احساس روشن فکری و مسئولیت (الهی) می کند و می خواهد یا آن ها را از عقب ماندگی دین دار بودن برهاند و یا آن ها را از چنگ فرهنگ منحط غرب نجات دهد و به بهشت برساندشان. ایرانی یی که همیشه دوست دارد دیگران را هدایت کند و برایشان تصمیم بگیرد. ایرانی یی که برچسب زدن و مسخره کردن و کنایه زدن و (گاهی لودگی) شده است زبان ارتباط برقرار کردنش با دیگران. ایرانی یی که حذف مخالفش را بهترین راه مقابله می داند. ایرانی یی که همیشه ایرانیان دیگر را مقصر می داند.

ایرانی یی که همچنان سخت در توهم «هنر نزد ایرانیان است و بس» خود را پهلوان پنبه ی تمام زمینه ها می داند. ایرانی یی که باید در باره همه چیز اظهار نظر کند. ایرانی یی که همیشه کار دیگران را قبول ندارد و باید خودش همه چیز را از اول شروع کند. ایرانی یی که هم روحیه ی تهاجم گری توخالی دارد و هم استاد مظلوم نمایی و تمارض است. ایرانی یی که به جای سخت کوشی، چشم انتظار معجزه و کارهای محیر العقول از دیگران است. ایرانی یی که عاشق کارهای زود بازده است و صبر و برنامه ی ریزی دراز مدت را دوست نمی دارد. ایرانی یی که به جای کار تیمی و گروهی علاقه ی عجیبی به فامیل بازی و محفل داری و باند بازی دارد. ایرانی یی که یاد گرفته است یا یک دنده و غد باشد و شاخ فیل را بشکند و یا توسری خور و تخدیر شده باشد و ازترس تازه به نام و نان و قدرت رسیدگان نیز سربلند نکند: راه وسطی انگار وجود ندارد و ...

خوب این ها حالا همه در وجود احمدی نژاد بروز و ظهور کرده است و معایبش را ظاهرا همه می بینیم و می دانیم و آن را لعن و نفرین هم می کنیم. بسیار خوب، اگر با او نمی توانیم کاری کنیم دست کم در آیینه ی او نگاه کنیم و ا حمدی نژاد کوچک درونمان را ادب کنیم و اجازه ی میدان داری را از او در منش و رفتارهای روزمره امان بگیریم تا شاید ضررهای بی شمار رفتار احمدی نژاد از شخصیت و زندگی امان رخت بندد و از قبل حکومت او سودی به ایرانمان رسیده باشد. ء

۱۳۸۷ خرداد ۱۸, شنبه

زبان بی اعتبار: فعل های دروغ، قید هال لاقید و صفت های بی صفت

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
دوستی تلخ و شیرین نویس گلایه کرده که چرا ساده دلانه مفتون تملق می شویم و مویه کرده که چرا هر چه را که به زیور فریبای زبان می آرایند بدون توجه به گوینده می پذیریم و سر ستایش و سجده بر آستانش می سائیم. هر دو دل آزار و اندیشه خراشند. شاید اما بشود منشا درد را جای دیگری جست. بر این گمانم که امروز دیگر داستان ماقال و من قال (حرف مهم است نه گوینده) و یا حتی برعکسش دیگر کمتر موضوعیت دارد. امروز خود زبان بی آبرو و کم اعتبار شده است. دیگر هر کسی هر چیزی می گوید و هر بی آبرویی از آبروی سده های واژگان می دزدد تا نام و نانی برای خود بپزد. زبان شده است ارزان ترین جامه ی روشن فکر نمایی و کم هزینه ترین حزب خدمت به خلق!

این سکه ی رایج عوام فریبی همچنین شده است محبوب رسانه ی ناراست گوی ملی و ابزار تحریف سازی دستگاه های تبلیغات حکومتی. امروز زبان شده است منبر نوحه خوانی خرافه و وکیل مدافع تسخیری حکومتگران نوبتی. زبان سرخی که روزی سر سبز به باد می داد امروز چنان لقوه گو و چاپلوس و هرزه گرد شده است که بیشتر فرعون های چند سر و هزار فامیل می آفریند تا اینکه بخواهد سری را به باد دهد و یا حتی زیرجامه ی خوابی را تکانی دهد.

باری، زبان راست و نغزمان سخت ناراست و بی مغز شده است. به جای راستی معنایی ، هفت خطی را می گوییم و می نویسیم و به کودکانمان نیز مشق می دهیم. گزاره هایمان را به فریب می نویسیم و قضاوت هایمان را با پوزخند طعنه و ریشخند کنایه می گوییم. فعل هایمان دروغ است (ما تشنگان خدمتیم!)، قید هایمان لاقید است و صفت هایمان بی صفت. دریغ و داد! ء

۱۳۸۷ خرداد ۱۲, یکشنبه

وقتی رقص بریک یک مسلمان و یک سیک برنده ی دوم کشف استعدادهای بریتانیا می شود

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
مسابقه ی کشف استعدادهای بریتانیا امسال هم برگزار شد. بعد از بررسی خیل شرکت کنندگان در شهرهای مختلف در مراحل اولیه داوران 178 اجرا را مستعد بررسی جدی شناختند و با بررسی های بعدی 40 اجرا را به مرحله ی نیمه نهایی معرفی کردند. از مرحله ی نیمه نهایی به بعد رای تلفنی مردم هم در سرنوشت انتخاب شدگان تاثیر مهم داشت. تا اینکه بالاخره 10 اجرا به مرحله ی پایانی راه یافت. اجراهای متفاوت و خوبی بودند که می توانید بیشترشان را در یوتیوب پیدا کنید اما از این بین اجرای فوق العاده ی یک جوان مسلمان و یک جوان سیک که مدت ها با هم دوست بوده اند و به روایت جالبی از تلفیق رقص غربی و شرقی دست یافته اند توجه همه را جلب کرد و شادی و نشاط دل انگیزی به همه داد. داستان این است که ابتدا جوان مسلمان که شدیدا علاقمند مایکل جکسون و بریک دانس اوست وارد صحنه می شود و شروع به رقص می کند و نفر دوم (سیک) که ظاهرا مسئول نظافت است به او یاد آوری می کند که زمین خیس است و رقصیدن در اینجا مجاز نیست! ولی رقصنده همچنان ادامه می دهد ... که ناگهان با ورود نفر دوم مواجه می شویم تا به اصطلاح روی اولی را کم کند و این دو ترکیب زیبایی از رقص و موسیقی غربی و شرقی نشان می دهند. جالب است که این اجرا در رقابت با حداقل 6 اجرای واقعا عالی و محبوب بریتانیایی توانست با رای مردم دوم شود. هنگام اجرای این دو، سالن نمایش غرق شادی و دست زدن و خنده بود. از ویدئو لذت ببرید. ء