۱۳۸۷ اردیبهشت ۹, دوشنبه

دیدار از زادگاه و مزار شکسپیر و بازگشایی فتوبلاگ حرف حساب

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
روی عکس ها کلیک کنید تا آن ها را به اندازه ی بزرگ ببنید. بعدا در فتوپکتیو آلبوم کامل را ببینید.ء
بازسازی اتاق کار ویلیام شکسپیر

بیست ششم آوریل روزی است که شکسپیرچشم به دنیا گشود و نیز چشم بر آن بست (برخی 23 را می گویند). استرادفورد همچنان هم شهر کوچکی است. پدرش دستکش چرمی درست می کرد و بوی دباغی چرم غالب ترین بویی بود که ویلیام جوان در آن بزرگ می شد. در هجده سالگی با خانمی که بیست و شش ساله بود ازدواج کرد و دارای سه فرزند شدند و الی آخر...

شهر استرادفورد روز تولد شکسپیر جنب و جوش خاصی داشت. اولین مقصد همه خانه ای بود که شکسپیر در آن بدنیا آمده بود و کودکی و جوانی اش را در آن گذرانده بود. گرچه هیچ کدام از وسایل موجود به آن خانواده تعلق ندارد ولی شیوه ی زندگی آن زمانه همچنان حفظ شده است تا بازدیدکنندگان بتوانند اتاق پذیرایی، اتاق خواب، آشپزخانه، کارگاه دستکش سازی (پدر) شکسپیر را ببینند. البته راهنماهایی هم هستند که هم توضیحاتی در باره ی اتاق های مختلف بدهند. (یک جوان انگلیسی شرور هم که لباس قرن 17 پوشیده بود (یعنی شغلش فقط همین بود) با خوش مشربی تعریف می کرد که چون کارش راهنمایی نیست ولی بعضی از او سئوال می کنند او هم چیزهایی سر هم می کند و تعریف می کرد که چگونه چند ژاپنی بیچاره را با توضیحات نادرست به تعجب انداخته است. ژاپنی ها شکسپیر را خوب می شناسند و برایش احترام ویژه ای قایلند.)


زادگاه و خانه ی نوجوانی شکسپیر

یک گروه رقصنده هم جلوی خانه ی کهنسال شکسپیر حدود ساعتی انواع رقص های گروهی فولکوریک را انجام دادند و بازدید کنندگان را به نشاط آوردند. (ببخشید که از این رقص عکس ندارم. فکر کنم زیادی غرق رقص شده بودم!)


این هم یک مجسمه زنده ی رومی از شکسپیر بود که البته یک کاسه هم برای پنی های اضافه ی بازدید کنندگان داشت. خیلی ها هم البته با او عکس می گرفتند (خیلی ها یعنی خارجی ها البته!).ء

دو خانه ی مهم دیگر که دیدنی است خانه ی دختر بزرگ شکپیر( سوزانا) دامادش و خانه ی دختر سوزانا است. البته همان طور که می بینید تمام خیابان های شهر به عکس ها و پرچم های شکسپیر نشان آزین شده بود. هر پرچم علاوه بر عکس شکسپیر اسم یکی از نمایشنامه هایش را نیز نشان می داد. و البته کلی هم از نقل قول هایش را می شد اینجا و آنجا دید.



نکته ی جالب دیگر این بود که در فضایی سبزی گروه های نمایشی حرفه ای و آماتور بخشی هایی از نمایش نامه های شکسپیر را برای بازدید کنندگان اجرا می کردند (دو عکس زیر):





استرادفورد در کنار رودیست به نام ایون. کنار رود مجموعه ی دیدنی ای از مجسمه ی خود شکسپیر و چند شخصیت خلق شده ی اوست. (عکس های کامل قسمت ها را بتدریج در فتوپکتیو (فتوبلاگ حرف حساب) خواهم گذاشت.


بهترین قسمت برای من البته دیدن از مزار شکسپیر بود (چون مرده پرستیم؟!) چون شکسپیر در زمان حیاتش کمک مالی زیادی به کلیسای شهر کرده بود پیکرش را داخل کلیسا دفن کرده اند. تمام کلیسا پوشیده شده بود از گل (های اکثرا زرد) که همه را مردم آورده بودند. محل دفن شکسپیر در قسمت شمعی است که در سوی چپ می بینید. (عکس های بیشتر و بهتر را بعدا در فتوپکتیو می گذارم.)


از دیدنی های پرطراوت و رنگارنگ این روز گل های لاله ی فراوانی که با سلیقه تقریبا همه جا کاشته بودند. عکس های زیادی از کل شهر و این قشنگی ها گرفته ام که دراولین پست فتوپکتیو تقدیمتان می شود.

درست است من هم به افتخار جناب شکسپیر (که شناخته شده ترین نویسنده ی بین المللی است) فتوبلاگم را به نام فتوپکتیو راه اندازی کردم که شاید به مرورعکس های قدیم و جدیدم را بگذارم. چند وقت پیش به دیدن گلوب (تماشاخانه ی شکسپیر در لندن) هم رفته بودم که عکس هایش را بعدا خواهم گذاشت. اگر می خواستید عکس ها را تک تک ببینید حتما به آلبوم بروید. آنجا هم برای عکس ها توضیح نوشته ام و هم می توانید شما هم نظربدهید. این هم لوگو و کد لوگوی فتوپکتیو و البته لوگو تازه و کد لوگوی حرف حساب.ء






۱۳۸۷ اردیبهشت ۳, سه‌شنبه

شرح یک عکس: آقای سرپرست عذر می خواهم ولی ... خودتی!

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
وقتی رییس دولت در سخنرانی رسمی خوش و بشش «چاکریم» باشد و منبع سنجش تورمش میوه ی فروشی سر محله ی مامانش اینا باشد و از طرف کابینه اش در چاه جمکران نامه بیاندازد ونور افکن های سازمان ملل را هاله ی تقدس خودش بداند وهوس مدیریت جهان را داشته باشد، آن وقت باید هم وقتی یک وزیر کارکرده را با اردنگی از جمع دولت بیرون می اندازند تا هر گندی که می خواهند به اقتصاد و مملکت بزنند مضحکه هایی اینچنین راه بیاندازند. آقای صمصامی این صحنه سازی مسخره یعنی چه؟ یعنی که همه چیز خوب و خوش است و دست آقای وزیر اخراج شده را به علامتی پیروزی بلند کرده اید؟ یا شاید دارید با اخراج از زحماتش قدردانی می کنید؟ چون این فرض درست نیست گمانم یک فرض دیگر باقی می ماند: یا شما نفهم و دروغ گویید، یا باید ما و وزیر پیشین نفهم و ساده لوح باشیم. گمانم با توجه به گزارشی که آقای داوود دانش جعفری داد و عکس العمل او به این خوش رقصی شما بهتراست بگوییم که: آقای سرپرست عذر می خواهم ولی ... خودتی!ء

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲, دوشنبه

ضبط مشترک کریس دی برگ و گروه آریان به پایان رسید

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
صبح امروز کریس دی برگ با حضور در برنامه ی صبحانه ی بی بی سی از سفر سه روزه ی خود به ایران برای اجرای مشترک با گروه آریان خبر داد. او اعلام کرد که از حساسیت های سیاسی آگاه است و این کار مشترک که اولین اجرای مشترک یک گروه ایرانی (داخل ایران) و یک گروه غربی است برای او مهم است. این خبر را می توان در سایت رسمی کریس دی برگ نیز با ا ین محتوا خواند:ء

کریس اخیرا اجرای {مشترک} با «گروه آریان» را به انجام رسانده است. این ترانه ی مشترک که به هر دو زبان فارسی و انگلیسی است بخشی از آلبوم جدید گروه آریان است که در پاییز امسال بیرون خواهد آمد. این پروژه هیجان انگیز اولین همکاری بین یک گروه هنرمند ایرانی و غربی است. ء
از گفتنی های جالب دیگر کریس دی برگ این بود که ترانه ی «بانوی سرخ پوش» پر آوازه ترین ترانه ی او و به نوعی امضای ترانه خوانی اوست. او گفت گرچه در اجراهای زنده این ترانه را اجرا می کند ولی گاهی به احترام کسانی که اجرای اصلی (1986) را دوست دارند اجرای اصلی را هم جداگانه پخش می کنند.

به سایت رسمی گروه آریان هم رفتم ولی جز یک فلش که مجموعه ای از عکس های مشترک آن هاست هیچ اطلاعات دیگری نبود. عکس بعضی از آن عکس ها را اینجا می بینید.ء

۱۳۸۷ فروردین ۳۰, جمعه

تاملی در نوشته ای فمنیستی: کس: با فتحه یا ضمه؟ مسئله این است

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark

به جرات می توان گفت که بعد از سقوط هیمنه ی تئوریک کمونیسم و سوسیالیسم، پست کلونیالیسم عمده ترین نظریه ی سیاسی -اجتماعی-فرهنگی و مرکزگریزی و شالوده شکنی دریدایی (از آن جمله شاخه ی فمنیستی اش) داغ ترین تنور دعواهای مختلف فلسفی-معرفت شناختی-ادبی را فراهم کرده اند. نظر در باره ی فمنیسم بسیار است اما شخصا گزاره ای که زیربنای بیشتر فمنیزم ها را تشکیل می دهد بی اعتبار می دانم. آن گزاره مخالفت با اصالت گرایی (1) و طبیعت گرایی است که به نظرم سخت بی پشتوانه و تکیه نکردنی است (نه به این دلیل که نمی توان با آن مخالف بود بلکه به این دلیل که مخالفت کردن با اصالت گرایی خودش یا باید به چیز دیگری اصالت بدهد که فقط تغییر نام است و یا باید صرفا پناه به مفهموم «تولید اجتماعی» (2) ببرد که در عاقبت تولیدش همان قدر می تواند ظالمانه باشد که هر تولید دیگری.) ولی اینجا قصدم بیشتر بیان نظر شخصی ام نسبت به لینکی است که در بالاترین داده شده است و بحث هایی که زیر آن صورت گرفته است. من هیچ شناخت شخصی یی از این نویسنده ندارم بنابراین، این نوشته بر مبنای نوشته ی لینک و نظرات داده شده در زیر لینک و برخی نظرات زیر مطلب در بلاگ است. (لینک نوشته)


1. نویسنده استفاده از کلمات بدن را به عمد به کار برده ولی به نظر من نه بدنبال بددهنی چاله میدانیست و نه به دنبال تابو شکنی جنسی. ایشان البته در پی تابو شکنی جنسیتی است که آن را نیز آشکارا بیان می کند گرچه در باره ی تبعات جنسی آن غافلانه و شاید هم زیرکانه سکوت می کند.

2. این اصلا یک لینک زرد نیست و با وجودی که من گزاره های زیربنایی نوشته را تناقض دار می بینم ولی نوشته دارای اندیشه و روش است (گرچه من با هر دوی آن ها مخالفم و هیچ کدام را قوی و موثر نمی دانم).

3. همین قدر که نویسنده در کامنت ها سعی در توضیح نظرات خود دارد و در برابر تندی دیگران تندی نمی کند و حتی توهین های دیگران را با خونسردی همچون یک سئوال پاسخ می دهد و یا با سکوت برگزار می کند شایسته ی احترام و تقدیر است و شاید هم بشود دوستان دیگر بر این اساس نوشته را با نگاه دیگری هم بخوانند.

4. خواهش می کنم عادت کنیم وقتی در باره ی اثر کسی صحبت می کنیم بلافاصله به سراغ پیدا کردن مشکلات روانی و غیره او نرویم و هر شنیده و ناشنیده ای شخصی را به زور به عنوان آن اثر به خورد دیگران ندهیم.

5. یک نکته که شاید خود نویسنده هم بپذیرد و شاید باعث شگفتی برخی هم بشود: عین این واکنش ها به چنین نوشته ای را می توان در جامعه ی غربی نیز دید. نکته آن که این زبان فمنیستی و این رویکرد به فمینیسم شاید خدمت خاصی به هدف شان نکند (که از این بابت مخالفان فمینیسم نباید نارحت باشند). اما چون حرکت های سیاسی داخل ایران به گونه ای با تحرکات فمنیستی در ارتباط است چنین رویکرد هایی هر دوی این فعالیت را به دردسر می اندازد و آن ها را ناتوان تر می کند.

6. منصفانه است که هم نویسنده و هم نظر دهنده ها توجه داشته باشند که این نوشته و کلا حرکت فمنیستی (که از ایدئولوژیک ترین ایسم ها در کشورهای توسعه یافته و از سیاسی ترین ایسم ها دربرخی کشورهای در حال توسعه است) در رابطه ی داد و ستدی با تحولات سیاسی ایران قرار دارد. این رابطه چنان قوی است که نه نویسنده می تواند ادعا کند بدون توجه به شرایط سیاسی آن را نوشته و نه کس دیگری می تواند تاثیر آن را بر فضای های سیاسی مربوط انکار کند.

7. آنچه که در زبان این نوشته ناهنجار (و نه هنجار شکنانه) است (به نظر من) صرفا استفاده از کلمات بدن نیست (که آن ها به عمد است) بلکه لحن خشن، عصبانی، کاهش گرایانه (3) و مطلق بین (4) است که هنگام استفاده از این کلمات شکل می گیرد و اجازه ی نفس کشیدن منتقدانه را از خواننده می گیرد. طوری که خواننده یا باید از سر «با ادبی و روشن فکری!» سرخم کند و با سرافکندگی جرات اظهار نظر نداشته باشد و یا اینکه از زیربنا منکر معنی دار بودن نوشته بشود و آن را چاله میدانی ببیند (که در هر دو حالت نویسنده مقصر است). مقایسه کنید زبان سیکسو را با زبان ایشان:

سیکسو به زنان گفت "ذهن شما چيزی نيست جز بدن شما، از بدن تان بنويسيد!" (يا ورژن بنده که ذهن شما همان کُس شماست و کُس شما همان ذهن شما).ء

تا بحال انتقاد فمنیست ها این بود که چرا مردان فقط در ک... خلاصله اند ولی گویی حالا این مرحله ی دیگری از مرد شدن زن هاست. گذشته از آن آیا واقعا تمام بدن زن فقط آن است که نویسنده می گوید؟ چه تعداد از زن ها حقیقتا با چنین ساده کردن و کاهش کَسشان به کُسشان موافقند؟ البته اندکی نیز هستند که به راستی برای نوشته هورا خواهند کشید ولی متاسفانه همان طور که نویسنده می گوید شاید برخی از آن هورا کشان را بشود بیشتر در فاحشه خانه ها پیدا کرد که اتفاقا نه از سر فلسفی که ازعملگرایی روزانه و هماهنگی روزانه کسشان با کسشان با او موافقت خواهند کرد.

8. نگاه منتقدانه ی نویسنده به خشونتی که فمنیسم بخصوص در چند دهه ی اخیر به ارمغان آورده و نیز فمنیسم بورژوازی که گاهی تبدیل به نوعی برده داری روشنفکرانه (خدمتکار زن در خانه ی زن کارمند) شده است نشان از صداقت و شهامت نویسنده در گفتن سود وزیان های فمنیسم دارد و نباید با بی توجهی از کنار آن گذشت.


9. مشکل همیشگی من با فمنیست ها (ی افراطی) در این است که آن ها اغلب خود را نمایندگان تمام زنان می دانند و حتی اگر زنی با آن ها مخالفت کند و آزادی نوع فمنیستی را نخواهد او را عقب مانده، تحمیق شده، و ناآگاه می دانند. از این زاویه اقلیت فمنیستی همان قدر خشن و متجاور عمل می کند که بنیادگرایان مذهبی و سیاسی. من در کلاس های ادبیات فمنیستی که تنها مذکر آن من بوده ام نشسته ام و بارها شاهد بوده ام که در اول ترم حدود 95 درصد دختران و زنان انگلیسی شرکت کننده در این کلاس ها از این که فمنیست شناخته بشوند شرم و ترس دارند و نظرات بسیار متعادلی دارند اما بعد از روش های القایی فروان پایان ترم کمتر دانشجویی پیدا می شود که رویش بشود بگوید من فمنیست نیستم (البته در برابر معلم زن کلاس وگرنه در روابط دوست دختر - دوست پسری اشان همان دختر طناز و تکیه کننده ای هستند که بودند.). اتفاقا در این کلاس ها مقاله سیکسو هم بحث می شد. در مقایسه با چند سده قبل، متاسفانه روش تدریس و ترویج فمنیسم خشن تر، تهاجمی تر، و اجباری تر از روش ترویج مسیحیت توسط مبلغان سخت گیر کاتولیک شده است. (خاطره ی واقعی خودم: یکی از اساتید فمنیست به دانشجویان می گفت که می توانند مقاله هایشان را بدون رجوع به کتاب های صاحب نظران و منقدان دیگر بنویسند چون آن ها مرد هستند!) باری، نه تنها این نوشته، که انبوهی از نوشته های فمنیستی (بخصوصا از نوع وطنی) تنها کاری که نمی توانند بکنند جذب مخاطب است. بجز نوشته های معتدلی که نمونه اش را در افکار فمنیستی انار می توان دید ولی طفلی او نیز بعد از خواندن نوشته ی تند نازلی از این که شاید نوشته ی متعادلش باعث حرص دادن سبیل طلا شده باشد از در اعتذار در آمده (اینجا) که برایم سخت دلشکن آمد. این گونه نوشتن بیشتر شبیه ایجاد رعب کردن است. بیاییم جوری صحبت کنیم که اگر کسی خواست کسش (با فتحه یا ضمه) پنهان باشد نترسد و انارها از افکارشان شرمنده نباشند.ء


1. Essentialism
2. Social Construct
3. Reductionist
4. Absolutist
پ. ن. خانم نازلی کامور در جواب به نوشته ی من در بلاگشان جوابی به این نوشته داده اند که در پایین قرار می دهم. پنهان نمی کنم که از این که وقت موثر زیادی گذاشتم تا تاملی در نوشته ی ایشان داشته باشم و ناسزاگویان بسیاری را دعوت به انصاف کنم احساس خوبی ندارم. حتما حرف و زبان دیگران شایسته تر و رواتر بوده تا تامل بنده. باری، چون هیچ علاقه ای به شخصی شدن گفت و گو (آن هم با گوینده ی چنین پاسخی) ندارم قضاوت را به خوانندگان وا می گذارم.


من وقت ندارم به نوشته اي که پيش فرض آن اين است که کمونيسم و سوسياليزم و پست کلنياليسم تمام شده اند و مانده است فمنيسم که آن هم غير طبيعی است پاسخ دهم. شما مشکل تان اين است که زن ها را شئی مورد توجه جنسی خودتان می خواهيد و می خواهيد عامليت مبارزه با اين نوع آبژه شدن را نداشته باشند. طبيعی به نظر شما اين است که يک زن تمام توجه جنسی است به يک مرد در چهارچوب های دگرجنسگرايانه باشد که بنده و خيلی ديگر از زن ها ن تنها در اين چهار چوب نمی گنجيم بلکه اگر می گنجيديم هم نمی خواهيم که نوچه گی جنسی مردان را بکنيم تا به طور متعادل دوست پسر هامان از ما راضی باشند.
شما از بی سوادی رنج می بريد. من وقت اين را ندارم که به همه مشکلات عالم رسيدگی کنم!

۱۳۸۷ فروردین ۲۸, چهارشنبه

یک مشت تیتر زلال: انتخاب شما چیست؟

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark

ء1. چند روز پیش عکس بالا را به تیتر آزمایی کاربران بالاترین گذاشتم. ابتدا قصدم دیدن تنوع تیترها بود ولی وقتی پیش نهاد های مختلف رسید گوناگونی نگاه ها هم احترامم را به انتخاب های شخصی افراد بیشتر کرد و هم بیشتر از قبل باور کردم که قضاوت درست یا غلط کردن (سیاه و سفیدی) چه مقدار بیهوده و حتی غیر انسانی است. هر کسی حق دارد هر گونه که دوست دارد عکس، پدیده، متن، آهنگ و ... را ببیند، بشنود، تفسیر و تعبیر کند و آن گونه که می پسندد آن را به دیگران بشناساند. گرچه قصد اولم تیتر آزمایی بود ولی شادی و هیجان امروزم ناشی از دیدن گوناگونی نگاه های محترم افراد است. امیدم این است که دیگران هم در این شادی و هیجان سهیم شوند.

2. از نگاه بالاترینانه هم تجربه ی جالبی بود. بعضی بدرستی اشاره کرده بودند که تیتر همچون یک الهام با اجبار و سفارش خلق نمی شود. گاهی آدم احساس خاصی ندارد و یا مغزش بدرستی ترغیب نشده است. بعضی هم برعکس حسابی سر شوق آمده بودند و عکس را ازدیدگاه های مختلف نگاه کرده بودند و برایش تیترهای مختلفی پیش نهاد کرده بودند. با نگاهی به تیترها می بینید چگونه یک عکس می تواند نگاه های گوناگون فلسفی، تفریحی، سیاسی، دینی، دیداری، روانشناسی، و ... را برملا کند و این هم هیجان انگیز است، هم تفریح است، و هم آموختنی و تامل کردنی است. گفتنی ها بسیار است که امیدوارم شما هم تجربه ی خودتان را از این آزمایش درمیان بگذارید. لذت این تجربه از لطف شما بود. ممنون:»

3. پیش نهاد می کنم دوستان دیگری هم که وبلاگ دارند به انتخاب خود موردی را به آزمایش و تمرین تیتر آزمایی بگذارند. گمانم به این ترتیب هم نگاه ها به تیتر زدن حرفه ای تر می شود و هم احترام همه ی ما به گوناگونی بیشتر می شود، همه انتخاب آن ها برجسته می شود و آخر اینکه یک فعالیت جمعی جدید تمرین می شود. و البته حتما با نوآوری های دیگر خوبی های دیگری هم بدست می آید. یک نوع بازی وبلاگی-بالاترینی :»)

4. بعضی از دوستان پیش نهاد های متعددی فرستاده بودند که ترجیح دادم هر کدام را به عنوان گزینه ی جدا به رای گیری بگذارم. لطفا به پایین صفحه (بعد از بخش نظرات) بروید و عنوان های برتر خود را برگزینید. محدودیتی در تعداد انتخاب ها نیست هر کس به سلیقه ی خود بهترین ها را برگزیند.

5. چون نتوانستم تصمیم بگیرم که آیا باید پس از مشخص شدن نتایج نام همه ی پیش نهاد کنندگان را اعلام کنم یا نه لطفا در نظر سنجی دوم هم که در زیر نظر سنجی اول قرار دارد شرکت کنید.
در عین حال حتی اگر رای بر این شد که نام همه و پیش نهادهایشان اعلام شود، باز کسی به هر دلیلی ترجیح می دهد نامش اعلام نشود لطفا حتما اطلاع دهید.

6. از تمام کسانی شرکت کردند صمیمانه سپاسگذاری می کنم. شادی اتان افزون و کامتان همیشه شیرین باد. کاستی های احتمالی را ببخشید. یک مشت سپاس زلال تقدیمتان باد. :» و اما تیترهای شما خوبان به ترتیب الفبا (اولین کلمه ی تیتر پیش نهادی) از این قرار است. ء

1. آب در مشت و ما هنوز تشنه لبیم!!

2. آب را گل نکنیم؛ شاید این آب روان کاخ رویایی مان را به کف آرد...

3. آی كيو پايين: نوش جان! همين تازه صرف شد!

4. از دريچه‌ی دستان

5. اصلاح طلبانه: مشتی آب به از رشك به دريا!

6. بپا دستت در نره، که اگه در بره دنیا رو سرت خراب میشه

7. بهشت

8. توشه ی اندك از دنيای فانی

9. توهمی-اسلامی-فتنه ای: توهين مجدد به اسلام! مونتاژ عكس مسجد بر آب لجن مرداب

10. جام جهان بین در کف دست

11. جرعه ای از رویا

12. جوادی: يه عكس واقعاً خوشگل، مثبت بدين كه همه ببينن

13. چشم دل باز کن که جان بینی *** آنچه نا دیدنیست آن بینی

14. در پیاله عکس "رخ" یار دیده ایم ... و در آب "معبد" یار

15. دنیا در دستان من است

16. دنیای بزرگ تو در دستان کوچک من

17. دین در آن پیدا

18. رندانه: لطفا برای اين عكس يك تيتر انتخاب كنيد!

19. رویای به وسعت یک کف دست!

20. رویای فتوشاپی

21. زبان‌مدار: فتوكليسآب

22. زلال خیال

23. سراب قدرت

24. ضد مذهبی: سرابی كه در تصور آب افت

25. طنز: آقا عكست رو بنداز، دستم خسته شد

26. عرش آناهیتا، زیبا اما ناپایدار! (آناهیتا= الهه آب)

27. عشقی: می خوام از دست تو آيينه بسازم

28. فيزيكی: آينه‌ای محدب در مشت!

29. کاخ آرزوهایت در دستهای من

30. كيهانی: سر كاخ ستم را می شود زير آب كرد

31. گنداب در دست تو زلال می شود

32. مذهبی: قنات زلال ايمان در قنوت تشنه دستان

33. مذهبی: قنوتی برای باران

34. مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه

35. من لب تشنه به آب جوی رفتم ... باور ندارم آنچه دیدم میان آبی

36. مناره های واژگون

37. نیاز

38. نیایش

39. وقتی دنیا را در دستهایمان ببینیم

40. هركه نقش خويشتن بيند در آب، برزگر باران و گازر آفتاب

41. همه دارائیم تقدیم تو باد

42. یک جرعه آرزو

43. یک شاهکار عکاسی::بخشنده که باشی آسمان در دست های توست

44. یک قلپ قصر سلطنتی بنوشید

45. یــک مشت قصر رویایی

46. یک مشت نقش خیال

۱۳۸۷ فروردین ۲۶, دوشنبه

کشور 7300 ساله ايران، سی و هفتمين سال تولد شيخ نشين امارات را تبريک مي گويد

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
عکس از تابناک

انجمن غیر دولتی لر بختیاری ایران و گروهایی دیگر از مردم چند روز پیش در برابر سفارت امارات عربی گردهمایی داشتند و به ادعاهای بی اساس امارات اعتراض کردند و با ابتکاری دلچسب پیشینه ی تاریخی این کشور نوزاد را به شیخ امارات گوشزد کردند ولی شگفت اینجاست که این گردهمایی با سکوت رسانه های رسمی مواجه شد و جز اعتماد که گزارشی از آن داد (اینجا) و تابناک که بدون ذکر نام منبع گزارش آن را پوشش داد و عکسی هم به آن اضافه کرد هیچ خبرگزاری مهم دیگری به این گردهمایی اشاره ای نکرد (اینجا). البته این خبرباز هم دیده شد ولی یا عینا کپی کردن گزارش تابناک بود (باز هم بدون ذکر منبع) (اینجا) و یا باز گویی گزارش اعتماد (البته این باربا ذکر منبع) (اینجا).ء

این گردهمایی به خاطر غیر دولتی بودنش و نوع اعتراضش که تقدیم کیکی بابت تولد 37 سالگی امارات بود به قول آریا زمین "تحقیر شیرینی" بود که شیرینی آن در جامعه ی رسانه ی بازتاب شایسته نداشت. حیف است که یاد اوری نشود که روی این کیک که توسط نیروی انتظامی ایران تقدیم مقامات سفارت شد نوشته شده بود: «کشور 7300 ساله ايران، سی و هفتمين سال تولد شيخ نشين امارات را تبريک مي گويد.»ء

۱۳۸۷ فروردین ۲۴, شنبه

مسابقه ی تیتر آزمایی

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
تیتر تابلوی تاثیر گذار هر نوشته، کتاب، لینک و ... است. یک تیتر خوب برای یک محتوای (لینک) متوسط توجه (و رای بیشتری) را جمع می کند تا یک تیتر متوسط برای یک محتوی (لینک) عالی . به عبارتی رابطه ای که تیتر بین مخاطب و محتوای لینک برقرار می کند سرنوشت لینک را تعیین می کند. گفتم خوب است جهت تقویت توانایی هایمان و مشارکت داشته هایمان مسابقه ای داشته باشیم برای تیتر نویسی برای یک عکس. لطفا به موارد زیر توجه کنید و برای عکس زیر تیتر پیش نهادی اتان را بفرستید.

1. لطفا تیتر های پیش نهادی خود را به صورت نظر همراه با نام کاربری اتان در همین جا قرار دهید (که البته تا پس از پایان مسابقه به دید دیگران نخواهد رسید). برای ایجاد بخت برابر برای همه این پیش نهادها بعدا به صورت شماره ای (بدون نام کاربری) در صفحه ی لینک قرار داده خواهد شد تا کاربران بالاترین رای بدهند و بهترین تیتر را انتخاب کنند. (لطفا اسم کاربری اتان را به لاتین بنویسید همان گونه که در بالاترین است)

2. برنده بعدا می تواند این عکس را با تیتر خود در بالاترین لینک کند تا دیگران نیز سهیم شوند.

3. می توانید تیتر پیش نهادی اتان را به ایمیل اینجانب هم بفرستید.

4. خودم در مسابقه شرکت نمی کنم.

5. مهلت ارسال تیتر 72 ساعت از زمان ارسال این پست در وبلاگ است.ء

برای بزرگتر دیدن عکس روی آن کلیک کنید

پ.ن. به علت اینکه افراد زیادی هنوز در صف های طولانی ایستاده اند و این دروغ را ما همیشه باور نمی کنیم 24 ساعت مهلت ارسال لینک تمدید شد. اما جدی تا بحال تعداد خیلی خوبی رسیده اما هر چقدر بیشتر بشه بهتره. و

۱۳۸۷ فروردین ۲۳, جمعه

کاش در همین حد همیشه حق اعتراض داشتیم

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
امروز هر دو تیم پر آوازه ی تهرانی شکست خوردند. ولی به علت ته جدولی بودن تیم پگاه و برگزار شدن بازی درورزشگاه آزادی، شکست استقلال بیشتر موجب سرخوردگی و عصبانیت هواداران شد. باری شکست، شکست است و با کسی تعارف ندارد. در عکس زیر نوجوان هوادار استقلالی با وارونه گرفتن عکس ناصر حجازی اعتراض خود را به بی مبالاتی گردانندگان تمیش نشان می دهد. سئوال این است که چرا ملت ایران حق ندارند همیشه عکس مسببان شکست های بسیارش را وارونه بگیرد و اعتراضش را علنی بیان کند تا بی مبالاتان در پیشگاه مردم شرمنده شوند.ء

۱۳۸۷ فروردین ۲۱, چهارشنبه

جناب حراست! با دزدان و فاسدان در لباس روحانیت چه می کنید؟

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
اخبار ایران امروز ما پر شده است از اتهام و تمسخر و تحریف واقعیات و پرونده سازی. اخیرا رییس حراست دانشگاه مازندران کشف جالبی کرده که:«برخی دزدان و فاسدان لباس دانشگاهی پوشیده اند!» و ایشان ظاهرا عزم کرده اند اینها را بیرون بیاندازند. گذشته از اینکه این قضیه و اخبار مشابه پاکسازی های اول انقلاب را به یاد می آورد باید به این حراست کننده گوشزد کرد که: پندار همگانی بر این است که دانشگاه جای دانش است و اگر هم هر از چند گاهی چند کژی و ناراستیی (البته نه از آن نوعی که شما در ذهن دارید) در آن دیده شود نه فاجعه ای پیش آمده و نه ادعای بزرگی بی ابرو شده است. اما اگر همین شما به حوزه های علمیه و خروجی این حوزه ها که ادعای اولیه اشان اخلاق و درستی و راستی و پاکیزگی است تشریف ببرید آن وقت خواهید دید که تعداد فاسدان و دزدان (و شاید لواط گرانی) که لباس روحانیت پوشیده اند چه بسا بیشتر باشد و کمتر نباشد که این یکی به نظرم فاجعه است و نه آن. و تازه اگر درست نگاه کنی دزدان و فاسدانی هم هستند که لباس وزیر و وکیل و فرمانده نیروی انتظامی و رییس وحراست پوشیده اند. هروقت آن فاسدان بزرگ که سوگند خورده اند فاسد و دزد نباشند را تصفیه کردید بعدا سراغ این فاسدان و دزدان بی سرمایه بیایید. تا قبل از ان لطفا جلوی دهنتان را بگیرید چون خشم دانش جویان (همیشه سرکوب شده) از دزدی و فساد این آقایان چنان بالاست که به بیراه گویی هایی اینچنین رحم نخواهند کرد.ء

۱۳۸۷ فروردین ۱۳, سه‌شنبه

برای مسئولان جمهوری اسلامی هر روز 13 فروردین است و مردم ساده لوحان همیشگی!

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
تلخ است وقتی می بینیم زندگی روزانه و ادبیات رسمی و سیاسی امان آن قدر با دروغ های هر روزه آجین شده که دیگر نمی توان یک دروغ سیزدهی گفت که به خاطر بی معنی بودنش لو نرود: تو گویی برای مسئولان جمهوری اسلامی هر روز 13 فروردین است و مردم ساده لوحان همیشگی. می گویید نه؟ به یمن در کردن سیزده بدر مجازی در عالم وبلاگی فقط 13 دروغ از دروغ های سالیانه حاکمان جمهوری اسلامی را در زیر می آورم. قضاوت با شما.

1. مگر نه این است که هر هفته در شهر 12 میلیونی تهران نماز جمعه با شرکت چهل تا پنجاه هزار نفر که بیشترشان بسیجی های مامور و سربازان پادگان ها هستند برگزار می شود و همیشه می شنویم نماز پر شکوه جمعه با خیل عاشقان امام زمان و .... برگزار شد. آن هم زمانی که نماز جمعه تنها فعالیت اجتماعیی است که حمل و نقل رایگان هفتگی برای آن در نظر گرفته شده است.

2. مگر نه این است که همیشه عاشقان خدمت تبدیل می شوند به تشنگان قدرت و با چنگ و دندان و فامیل و باجناق به تمام پایه های میز قدرت می چسپند و با هزار ترفند و ناجوانمردی همه کس و همه چیز را فدای ماندن در قدرت می کنند. از این دروغ هر روزه بزرگتر؟

3. مگر نه این است که دیگر واژه «مردم» آن قدر هر روز به دروغ استفاده می شود که دیگر حال همه به هم می خورد. همه دیگر می دانند که مردم یعنی گروه خاصی از ده درصد طرفداران یک گروه خاص که امروز نامشروع در قدرت هستند.

4. مگر دروغ بزرگ حکومت جمهوری اسلامی ایران همین کلمه ی ایران نیست؟ مگر نه این است که منافع ملی مفهومی دست چندم و شده است و ملی گرایی یک جرم؟ دروغ از این هر روزه تر: جمهوری اسلامی ایران؟

5. مگر انتخابات در ایران بزرگترین نمایش دروغ نشده است؟ لیاقت من و شما باید به تفاله های رد شده از فیلترهای چند لایه ی خودی یاب و قلع و قمع کننده مزاحمان و نامحرمان رای بدهیم. تازه آن وقت هم رای دادن تکلیف ا ست و نه حق.

6. امام خمینی در بهشت زهرا در اولین سخنرانی (نقل به مضمون): «ما آمدیم هم دنیا و هم آخرتتان را آباد کنیم.... محمد رضا قبرستان های شما را آباد کرد. .... ما آب و برقتان را مجانی می کنیم .... مسکن را ارزان می کنیم.» شروع انقلابی که با دروغ باشد عاقبتش از این بهتر نمی شود.

7. خاتمی رسما اعلام کرد و قول داد که انتخابات مجلس هفتم را در صورتی که آزاد و رقابتی نباشد برگزار نخواهد کرد. او این انتخابات را به امر رهبری بزگزار کرد تا ثابت کند که هر کس بخواهد با این دستگاه کار کند باید دروغ گویی را بیاموزد تا بماند. البته قضاوت تاریخ متفاوت خواهد بود.

8. مگر احمدی نژاد نیامده بود نفت سر سفره ی مردم بیاورد؟ آن وقت خودش آشکارا گفت که من چنین چیزی نگفته ام. مگر او نگفت که وقتی نفت از 10 دلار می شود پنجاه دلار مردم باید تاثیرش را در زندگی اشان حس کنند؟ مگر او نگفته بود که آمده تا با خانواده سالاری مبارزه کند پس این همه باجناق و بی جناق و برادر و خواهر و داماد و عروس سر سفره ی دولت و مجلس چه می کنند؟ بس کنید دروغ گویی بی شرمانه را.

9. بازهم جمهوری اسلامی ایران: دروغی به شدت بزرگ: حوزویانش حکومت اسلامی می خواهند و اسلامیانش زن های برهنه را به نماز وا می دارند تا چشمان اسلام در لذت کامل بسر ببرد و مجریان خانه های عفتش (در کرج) با پناه آوردگان به خانه شب خوابی می کنند. اسلام و اسلامی دیگر برای مردم ایران یک شعار نیست یک دروغ تلخ است.

10. می گویند ربا حرام است. عجب دروغ هر روزه ی خنده داری! تمام سیستم بانکی با کلاه شرعی سود اداره می شود. البته در گوشه و کنار کسانی هم گفته اند که بانکداری اسلامی تنها یک دروغ است ولی ولایت مطلقه ی فقیه بهتر می داند!

11. دانشجویان و ناراضیان را با فشار و شکنجه های روانی و جسمانی به اعتراف های دروغ وادارمی کنند و هوار دروغ می زنند که شکنجه ندارند و زندانی عقیدتی ندارند.

12. باز مگر نه این است که تقریبا تمام عمامه داران تریبون بدست داخل قدرت که مردمان خوش باور را به تقوا و قناعت و تحمل سختی دعوت می کنند خود سرمایه داران بزرگ مافیای قدرت و ثروت هستند؟ این دروغ سخیف دیگر بسیار چندش آور شده است.

13. آخر اینکه دروغ بزرگ دیگر تمام دوران جمهوری اسلامی پنهان کردن و تحریف کردن و دروغ بستن به صفحات تاریخ گذشته ایران است: چه این تاریخ به تازگی حکومت های رضاشاه و محمد رضا شاه پهلوی باشد یا به قدمت حکومت های نمونه ی هخامنشیان و آیین های باستانی ایران. دروغ بافی و پنهان کاری تاریخی جمهوری اسلامی در عصر اطلاعات شاید در تاریخ کشورهای جهان بی سابقه باشد. ء