راستش با وجودی که از بخش هایی که از موزه ی تیت دیدم خوشم نیامد ولی به هرحال هنرمندان حق دارند کار خودشان را بکنند ولی استفاده از کودکان برای بیان هنری عجبیب چندان منصفانه به نظر نمی رسید. آیا نمی شود بحث کودک آزاری را مطرح کرد؟
۱۳۸۶ اسفند ۹, پنجشنبه
Brfxxccxxmnpcccclllmmnprxvclmnckssqlbb11116
راستش با وجودی که از بخش هایی که از موزه ی تیت دیدم خوشم نیامد ولی به هرحال هنرمندان حق دارند کار خودشان را بکنند ولی استفاده از کودکان برای بیان هنری عجبیب چندان منصفانه به نظر نمی رسید. آیا نمی شود بحث کودک آزاری را مطرح کرد؟
۱۳۸۶ اسفند ۶, دوشنبه
از تولید کردن لذت ببریم
این رفتار چنان در وجودمان خانه کرده که در روابطمان هم همین گونه ایم: دوست داریم دیگران خوشبخت امان کنند و ما مصرف کننده خوش بختی باشیم. و چون این اتفاق نمی افتد به جان هم می افتیم و بد یکدیگر را می گوییم. تولید کننده ذاتا کم توقع است و سهمش از زندگی را می پردازد و چیزی به زندگی اضافه می کند در حالی که مصرف کننده تنها از ساخته ی دیگران استفاده می کند و پر توقع و سربار است.
اگر مختصری نگاه بکنیم نمونه هایی از این رفتار را همه می شود دید: از قیافه گرفتن با انواع محصولات خارجی گرفته تا اتلاف و خاصه خرجی نفت و گاز و یا رفتار سیاستمداران (که به جای تولید راه و روش همچنان اشتباه های خود و دوستانشان را کپی می کنند) و یا دانشگاهیان ( که با سخاوتمندی از دست آورد دیگران استفاده می کنند و نامی از تولید کننده اصلی نمی برند) و بسیار موارد دیگر. مثلا ... (شما بگویید)ء
۱۳۸۶ اسفند ۲, پنجشنبه
آموزه های اشتباه و سوء استفاده از ایثار
۱. ایثار: «گذشتن از حق خود و یا متحمل زحمت و سختیی شدن برای آنکه دیگری (دیگران) به آسایش، برخورداری و یا رضایتی برسند». اگر این معنا درست باشد آنوقت اگر کسی مطمئن باشد که در مقابل این از خودگذشتگی پاداش بهتری دریافت می کند کار او ایثار نیست هر قدر هم که چشمگیر و سخت باشد.
۲. ایثار رفتار معمول آدمیان نیست و نباید و نمی تواند باشد. اصلا اگر ایثار رفتار معمول بود که به عنوان کنشی استثنایی شناخته و ستایش نمی شد. بنابراین هر ملت و فرهنگی که مبنای پیشرفتش را بر اساس ایثار گذاشته باشد شکست می خورد. گاهی قهرمان پرستی و قهرمان طلبی (به منظور رفع مسئولیت از خود) نیز نمود دیگری از ایثارخواهیست.
۳. در تجربه بشری ایثار فردی (به عنوان یک روش و نه یک استثناء) در برابر کارکرد گروهی و یا حرفه ای گری بی ارزش است. قانونش ساده است: اگر جامعه ای دارای ۶۰ میلیون جمعیت باشد و ۱۰۰ هزار نفر آن ایثارگرانه هر کدام مثلا 5 کیلو بار پیشرفت مملکت را بردارند در مجموع می توانند ۵۰۰ هزار کیلو گرم بار بردارند. اما اگر ۶۰ میلیون بدون ایثار ولی با برنامه هر کدام فقط ۲۵۰ گرم (یعنی یک بیستم ایثارگران) بار بردارند مجموعاً می توانند سی برابر ایثارگران یعنی ۱۵٬۰۰۰٬۰۰۰ کیلو بار بردارند.
۴. ایثار یک حادثه ی رفتاری است و نه یک فرهنگ. غلبه دادن ایثار زمانی که خود افراد ضرورت تاریخی آن را احساس نکنند (مثلا در هنگام جنگ آنهم به مدتی محدود) از یک سو باعث خستگی مفرط مردم و از سوی دیگر باعث رواج ریا و معامله گری به اسم ایثار می شود.
5. از معایب دیگر اتکا به ایثار٬ نامطمئن بودن آن است. چرا که ایثارگر همیشه باید بیش از حد ظرفیت های معمول دیگران سختی بکشد، شجاعت بخرج بدهد، بجنگد و .... که البته بارها و بارها این توقعات محقق نشده و نتیجه ای جز ناکامی و سرخوردگی به جا نمانده. از سوی دیگر، گرچه ایثار (رفتار پیش بینی نشده در برنامه) گاهی به پیش بردن سریع تر امور کمک می کند ولی گاهی هم باعث آسیب زدن به جریان طبیعی عمومی می شود.
6.ایثار زمانی تبدیل به رفتار غالب یک جامعه می شود که قضاوت عمومی این باشد که شرایط معمولی نیست و جز با تلاش ایثارگرانه نمی توان آن را به حالت معمولی برگرداند. اما باید توجه داشت که اولا این رفتار در صورت بودن عزمی ملی و خواستی واقعی صورت می گیرد و نه با بخشنامه و حقوق و مزایا دادن. دوم اینکه رفتار ایثارگرانه فقط برای بازگرداندن حالت معمولی صورت می گیرد و نه برای باقی ماندن و یا لذت بردن از این رفتار. و هرگاه شرایط به مدت طولانی و به صورت مصنوعی غیر طبیعی نشان داده شود تا از دوپینگ رفتار ایثارگرانه برای مدیریت یک جامعه استفاده کرد نتیجه آن علاوه بر از پا انداختن شرکت کنندگان در این تلاش، باعث بی اعتمادی تاریخی به کل مفهوم ایثار و مدیران ایثارطلب می شود. (مثلا دشمن تراشی همیشگی نظام جمهوری اسلامی ایران).
7. حقیقت این است که مدیریت موثر و درست چیزی بیشتر از انجام وظیفه متناسب با تواناییهای ذاتی و مهارتی یک فرد از او نمی خواهد. در چنین مدیریتی نیازی نیست که حتماً اعضای یک سیستم تعلق ایدئولوژیک به سیستم داشته باشند و برای آن فداکاری و ایثار کنند (همان که ما به عنوان «تعهد» می شناسیم). در این مدیریت تعهد ابتداً طراحی عالمانه ی سیستم و چیدمان درست و دقیق اعضای موثر در کارکرد آن سیستم (شايسته سالاری) است. هر گاه در چنین حالتی هر کسي٬ بدون احتیاج به ایثار٬ «وظیفه ی جزیی» خود را انجام دهد «کل سیستم» به تعهد خود که رسیدن به هدف از پیش تعیین شده می باشد می رسد و احتیاجی به توقع ما لایطاق از مردم و یا گزینش و آزمایش نیت و تعهد که اموری غیر اندازه گیری و بسیار درونی اند نیز نخواهد بود.
( به نظر می رسد که گفته ی معین که «باید بحث زرگری تعهد و تخصص را کنار گذاشت» و این که او معتقد به «سیستم سالاری» بود نشانه ای از اگاهی به سوی رهایی از تحمیل فرهنگ ایثارگری اجباری بود.)
*این نوشته باز نویسی و ویرایش یک نوشته ی قدیمی ام است.
۱۳۸۶ بهمن ۳۰, سهشنبه
درود بر کاربرانی که رسم خوشایند دوستی را به دیگران هدیه می دهند
این کاربران همیشه دعوت به ماندن می کنند و از حذف دیگران شاد نمی شوند، نبودن دیگران را به دعا و توطئه نمینشینند و یا برای رفتنشان فاتحهی تمسخر آمیز نمیخوانند. اینان سینه ای سخاوتمند و دلی مثبت دارند و در منفی دادن خسیس ترین هایند. می دانند که قانون برای ایجاد نظم و جلوگیری از خشونت است و آن را اجرا نیز می کنند ولی قانون را بهانه و نقاب خشونت و انتقام نمی کنند. کلام اینان هیچ گاه بوی تحقیر و تمسخر و تهدید و توهین نمیدهد و مخالفتشان را محترمانه می گویند (یا حتی نمی گویند). اینان زبانشان را به ناسزا و ناخوش گویی نمی آلایند. کاربرانی اند که خود را نه پلیس کوچه های بالاترین میدانند و نه شیخ اخلاق و نه شهنه ی دین و میهن. اینان بارها میگویند که فقط یک رای دارند و از موضع یک رای با دیگر کاربران گفت و گو می کنند و بیش از آن بازخواستی نمی کنند چون می دانند که این حق را ندارند.
اینان در صفحات شخصی، لینکها، کامنتها و سایت های کاربران بدخویانه جستجو نمیکنند تا آبرویی بریزند. مهربانانه راه نشان میدهند و میدانند که همه حق دارند اشتباه کنند چون انسانند. میدانند که آبروی انسان ها همسنگ جانشان عزیز است و آن را به بازی نمی گیرند. برخی نیز کاربرانی اند که به سبب خارج نشینی تبختر روشن فکری و دمکرات منشی به میهن نشینان سختی کش نمیفروشند و لحن عاقل اندر سفیه به خود نمی گیرند. کسانی اند که هنگام گفت و گو فقط به مطرح کردن دیدگاه خود میپردازند و نه محکوم و تحقیر کردن دیگری. کاربرانی اند که می دانند حق دست همگان است و تنها دست یک نفر نیست که بتوان بر اساس آن دیگران را خائن، هرزه، لات، عقب افتاده، وطن فروش، خشکه مقدس، طالبانی، مزدور، دزد، و .... نامید.
و البته بسیار خوبی دیگر که به این کوتاه نمی گنجد و شما خوبان همه را دارید. درود بر تمام کاربرانی که از این جنسند و رسم خوشایند دوستی را به دیگران هدیه می دهند.
نکته: خالی از لطف نیست اگر واژه ی کاربر را با هم میهن جابجا کنید. می شود از بالاترین شروع کرد. ء
۱۳۸۶ بهمن ۲۲, دوشنبه
پاداش هفت تیر انقلاب به پیش مرگان گلوله و باتوم در بهمن 57

۱۳۸۶ بهمن ۲۰, شنبه
سرنوشت ایران و سه تفنگدار بی تفنگ

* فراموش نکنیم که همین جناب شیخ اصلاحات کروبی هم بعد از انتخابات ریاست جمهوری آتشش حسابی تند بود و قول های فراوانی از جمله راه انداختن یک شبکه ی تلوزیونی داد! کسی شبکه ی تلوزیونی ایشان را دریافت می کند؟
۱۳۸۶ بهمن ۱۸, پنجشنبه
آقای خاتمی فاجعه را شما آغاز کردید
آقای خاتمی! باید پاسخ بدهید که به شکایت های مکرر و دادهای رسمی و آشکار آقای کروبی در انتخابات ریاست جمهوری که چند ساعت خوابش معجزه ای بزرگتر از بیداری اصحاب کحف را رقم زد چگونه رسیدگی کردید؟ و یا به شکایت رد صلاحیت شده های مجلس هفتم چگونه رسیدگی کردید؟ آقای خاتمی بهتر است شما قبل از هر کاری مسئولیت تاریخی این همه فاجعه را به گردن بگیرید آن وقت حتما آقای احمدی نژاد و هم دستانش هم از خجالتتان در می آیند و قبول مسئولیت خواهند کرد.
خلاصه ی کلام: همه ی این فاجعه ها را شما اجازه دادید اتفاق بیافتد. مسئولیت و گناه تاریخی اتان را به گردن بگیرید و عافیت طلبی روشن فکر مابانه و لبخند ملیح جسد اصلاح طلبی اتان را مثل نمک به زخم های مردمی که اعتماد و سرمایه اشان را به زباله دان تاریخ فرستادید نپاشید. آقای خاتمی! اگر شما فقط نصف آقای احمدی نژاد غیرت قولی که به مردم داده بودید را داشتید ایران امروز اینقدر در فجایع غرق نبود. آقای خاتمی! لطفا حافظه ی تاریخ و شعور مردم زخم دیده ی ایران را جدی تر بگیرید. ء
۱۳۸۶ بهمن ۱۷, چهارشنبه
چرا نباید در باره ی دیگران قضاوت شخصی (اخلاقی) کرد؟
شاید فکر می کنید قضاوت کردن در باره ی دیگران عملی اجنتاب ناپذیر است. نه اینگونه نیست. شاید خوش آمدن و یا بد آمدن از دیگران و اعمالشان عملی اجتناب ناپذیز باشد ولی اگر به جای اینکه بگویید از این روش و یا این فرد و یا این اندیشه خوشتان نمی آید دیگران را بد و پلید بدانید آن وقت است که خود را محک خوبی و نیکویی و پاکی پنداشته و در باره ی دیگران قضاوت شخصیتی کرده اید.
اما چگونه می شود از این عادت بد (ایرانی- ایدئولوژیکی) گریخت؟
1. از قطعیت دوری کنیم و گمان نکنیم آن قدر خوبیم که حق داریم دیگران را با سنگ محک خودمان جهنمی و بهشتی کنیم.
2. به جای قضاوت «بد و خوب» در باره ی شخصیت افراد ( که یک قضاوت اخلاقی است) از تقسیم بندی بندی «درست و یا نادرست» در باره ی رفتار و گفتار و پندار افراد استفاده کنیم. مثلا به جای اینکه بگوییم او آدم پلیدی است می توانیم بگوییم این کار بسیار نادرستی است.
فراموش نکنیم که با قضاوت شخصی کردن به جای ارزش دادن به درستی ها و دوری جستن از نادرستی ها خود را در دام احساسات تند عشق و تنفر از افراد می اندازیم. البته شاید قسمت عشقش همیشه به دیگران آسیب نزند ولی قسمت تنفرش حتما به خود فرد و دیگران آسیب فراوان می زند و سرچشمه ی خشونت ها و تنفرها و افسوس های بسیاری است.ء
۱۳۸۶ بهمن ۱۵, دوشنبه
تاثیر آب و هوا بر شکل گیری شخصیت ملت ها
با استفاده از این نظریه، اینکه چرا امروز اروپا اینقدر با افریقا فرق می کند یک دلیلش این است که چون هوای افریقا کلا تنوع زیادی ندارد و ثبوت آب و هوای آن چالشی برای آفریقاییان یک منطقه ایجاد نمی کرده بقای آن ها نیز نیازی به اندیشیدن راه های گوناگون و خلق روش های جدید و ... نداشته است. در مقابل چون هوای اروپا در طول سال متغیر است و البته سردی هوا نیز بخشی از این تغییر بوده است اروپاییان برای بقا مجبور بوده اند خلاقیت بیشتری به خرج بدهند و با توسل به راه های گوناگون و ابزار و روش های ابداعی راه زنده ماندن و بهتر زیستن را برای خود اختراع و ایجاد کنند. این شرایط در طول سالیان آن ها را به شرایط آفرینندگی امروز رسانده است. (منبع: یک سخنرانی در این باره در دانشگاه)
بارها با دوستان که صحبت کرده ایم اشاره کرده ام که زندگی ایرانیان در دوره های مختلف بیشتر از جانب حکومت گرانش تهدید می شده است تا از جانب طبیعت. برای همین هم به جای اجبار به تولید علم و فن برای بقا بیشتر مجبور بوده اند با حاکمان زورگو و نالایق دست پنجه نرم کنند. که متاسفانه این داستان همچنان ادامه دارد. گویی مهربانی طبیعت با ایرانیان چندان هم به نفع این مردم نبوده است. بخصوص وقتی که با نفت و گازش این سختی ندیده را لوس و نازپرور هم کرد.
یادآوری بدیهی: سختی های ناشی از فقر و حکومت های فقیرپرور را نباید به حساب شرایط محیطی و طبیعت گذاشت.ء
پی نوشت: البته باید اشاره شود که جاهایی که طبیعت مهربانانه با ما نامهربان بوده ما نیز ابداعات و تولیدات بسیار عالیی داشته ایم: مثلا بادگیرهای یزد، قنات های گوناگون، سرداب، یخچال های بزرگ و ....ء
۱۳۸۶ بهمن ۱۴, یکشنبه
زیاده خواهی و آرمان گرایی بی حاصل آفت بزرگ ایرانیان
1. گذشته پرستیم چون گمان می کنیم همچنان باید امپراتوری داری بکنیم و به جای آمریکا خودمان ابرقدرت باشیم و حالا که نیستم گذشته را در آغوش می گیریم و توقع داریم دیگران هم همچنان کنند.
2. اگر خوابزده و رویایی و کمی تا قسمتی ماخولیا هستیم برای این است که گمان می کنیم با شعر و شعار و شیشکی در کردن برای دیگران تا همین ده سال آینده قدرت برتر دنیا می شویم . الکی نیست که بزرگراه امام زمان درست کرده ایم یا پشت سر هم داد می زنیم که «هنر نزد ایرانیان است و بس»!
3. اگر عجولیم برای این است که می خواهیم همه چیز خارج از راه معقولش به ما برسد چون ما خیلی زرنگیم!
4. اگر فکر می کنیم مظلومیم و همه ی دنیا به ما دارد ظلم می کند برای این است که پر توقع و متوهم بار آمده ایم و هیتلر مابانه گمان می کنیم ایرانیان بهترینند و باید بر جهان حکومت کنند حالا که اینطور نیست پس ما مظلوم هستیم و دیگران ظالم.
5. اگر ملتی بدون اعتماد به نفس شده ایم برای این است که همیشه آرمان های دست نیافتنی برایمان چیده اند که هیچگاه عموم مردم به آن نخواهند رسید، حال این آرمان ها می خواهد روحانی باشد یا جسمانی. مثلا احمدی نژاد می خواهد حکومت علی را پیاده کند! و من هم اگر هنگام تنهایی و سرخوردگی سرم را در چاه نکنم و با چاه درد دل نکنم شیعه ی خوبی نیستم!
6. اگر مردم هجوم گر و ناراستی هستیم برای این است که خود را محق بهترین ها می دانیم (دلیلش را خودتان کشف کنید). از نظر ما هر کس زرنگتر باشد و بهتر بتواند سر بقیه را کلاه بگذارد دارای بهره هوشی بالایی است و نه کسی که در آرامش زندگی می کند با هوشمندی راه های درست پیشرفت و رقابت را پیدا می کند. برای همین است که همه ی ما عاشق تئوری توطئه هستیم: خودمان با حداکثر توان همیشه در حال زرنگی بازی هستیم و گمان می کنیم همه هم همین گونه اند. پس به جای صرف وقت برای کارهای مثبت بیشتر وقتمان را برای گارد گرفتن و پاتک زدن و متمرکز شدن روی دیگران خرج می کنیم.
7. اگر کسی وظایفش را در هیچ جا درست انجام نمی دهد برای این است که ما بلد نیستیم مثل آدم کار کنیم یا باید ایثار کنیم یا باید دلقکانه از زیر کار در برویم.
....
(مطمئنم این لیست همچنان ادامه دارد. تنهای شماری را گفتم تا کمی جلوی خودمان را بگیریم.)ء
مشاهداتم از یک روز در کلیسا
1. حدود 95 % افراد پر سن و سال بودند.
2. بوی عود همه جا بود بخصوص وقتی که کشیش و چند نفر همراهش از اتاق جانبی وارد شبستان کلیسا شدند و یکی از همراهان که یک نوجوان بود با خود عود دانی را حمل می کرد.
3. آیین اجرای مراسم مختصر بود و حضار را خسته نمی کرد. هر بار که کشیش می خواست برنامه ای اجرا کند و از برابر تمثال عیسی مسیح رد می شد به او تعظیم مختصری می کرد.
4. تمام مراحل مراسم (کمتر از دو ساعت) امروز به همراه تمام دعاها و مناجات ها و هم خوانی ها چاپ شده و در بدو ورود در اختیار همگان قرار می گرفت.
5. در ابتدا کشیش اعلام کرد که در هفته ی گذشته جشن تولد پنچ نفر از حاضرین بوده و برای همین قبل از هر دعایی با همراهی ارگ کلیسا همه آواز تولدت مبارک را به انلگیسی خواندند. و کسانی که تولدشان بود از جایشان بلند شدند و تشکر کردند.
6. سخنرانی کشیش و رفتار او پر از آرامش و به دور از احساس زدگی بود و با منطق به یک سئوال اساسی امروز پاسخ گفت: آیا آموزش مذهبی به کودکان دادن شستشوی مغزی است یا خیر. کلا هیچ گاه حاضرین دعوت به درگیری فوق احساسی در چیزی نشدند (هیچ متنی شبیه صحرای کربلا نبود)
7. پس از پایان مراسم یک نفر به سراغم آمد و خوش آمد گفت و خود کشیش هم بعد دقایقی این کار را کرد و بعد که فهمید مسیحی نیستم اتفاقا بیشتر گرم گرفت و دعوت کرد تا از خوارکی های مربوط به جشن تولد که برای همه فراهم شده بود بخورم.
8. کشیش در سخنرانی اش دو بار تکرار کرد که عیسی مسیح یک یهودی بدنیا آمد و یک یهودی معتقد نیز از دنیا رفت. (فرصت نکردم پرسم چرا اینگونه مسئله را مطرح می کرد.)
9. یک عده نوجوان از یک مدرسه آمده بودند و بخشی از آواز های امروز کلیسا را اجرا می کردند. آن ها تنها چهره های جوان بودند که البته جزو گروه خوانندگان بودند و نه حاضران.
10. هنگام دعا خوانی اسم کسانی که درخواست کرده بودند نامشان در جریان دعای هفتگی بیاید خوانده شد.
11. هنگام دعا خواندن مسیحیان سرهایشان را پایین نگاه می دارند و چشم هایشان را می بندند. و با وجودی که کشیش دست هایش را به علامت دعا بالا می برد هیچ یک از حاضران این کار را نمی کردند.
12. در طی مراسم بارها کشیش با طنز های لطیف حاضران را به خنده و لبخند دعوت می کرد.
13. فضای کلیسا به خاطر سقف بلند و بنای سنگی اش بسیار سرد بود.
14. ناقوس کلیسا در طول مراسم به مناسبت های مختلف مشغول نواختن بود که البته صدای آن در داخل به سختی شنیده می شد.
و البته بسیار نکات دیگر ...ء