۱۳۸۷ دی ۱۱, چهارشنبه

مشکل خلاصه شدن در خاتمی

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
بدون دفاع کردن از آمدن و یا نیامدن خاتمی گمانم باید در نظر داشته باشیم که خلاصه کردن انبان اصلاح طلبی به آمدن و حتی پیروزی خاتمی قانع شدنی کم سود و شاید پرزیان باشد. برای چه؟ برای اینکه هر گاه اقتدارگرایان از کسی متفاوت تر از خاتمی (همچون عبدالله نوری) واهمه نداشته باشند سعی نخواهند کرد با حضور خاتمی موافقت کنند و یا هنگامی که چانه زنی ها و رایزنی های پشت صحنه صورت می گیرد حاضر نخواهند شد به خاتمی امتیازات قابل توجهی بدهند. به عبارتی در صورتی که خاتمی سقف باشد و تهدیدی ورای او انحصارطلبان را نگران نکند آن گاه او و متحدانش برگ برنده ای برای مذاکره و معامله نخواهند داشت و به همین دلیل انحصارگرایان تخفیف و تحدید او را هدف خواهند گرفت (همان که هم اکنون در جریان است). اگر اینان را به مرگ نگیرند به تب خاتمی راضی نخواهند شد و هر کاری خواهند کرد تا در صورت پیروزی خاتمی از او کالبدی هم جایگاه و هم توان شاه سلطان حسین به ساختمان ریاست جمهوری برود.

حرف خصوصی رهبری که از یک وبلاگ حذف شد چه بود؟

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
به گزارش آینده به نقل از وبلاگ حمید داود آبادی، مسعود ده نمکی و نویسنده ی وبلاگ  روز 26 آذر به دیدار آیت الله خامنه ای نایل می شوند. در طول دیدار یک ساعته گفته های فراوانی گفته می شود ولی نویسنده بخش کوتاهی را می آورد ولی بعدا همان را هم از وبلاگ حذف می کند و این دلایل را هم ارایه می کند. اما چرا حذف؟ به نظرم بخشی که باعث حذف پست شده است بخشی بوده است که آیت الله خامنه ای از سابقه ی انصار حزب اللهی مسعود ده نمکی حمایت می کند و آن را مورد تایید قرار می دهد: 

آقا خطاب به مسعود گفت: - آقای ده نمکی، شما چه آن زمان که نشریه شلمچه را چاپ می کردید و یا با موتورسیکلت در خیابان ها می رفتید و چه الان که فیلم می سازید، برای من هیچ فرقی نکرده اید، همان مسعود ده نمکی انقلابی و متعهد هستید.

گمانم همین پست کوچک حذف شده نشان می دهد که پشتیبانی برهم زدن سخنرانی ها و رژه ارعاب آور برادارن موتورسوار از چه منبعی تامین می شده است.
لینک شاید مربوط!  

۱۳۸۷ دی ۹, دوشنبه

گزارش منزجر کننده تلویزیون بی بی سی

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
درست است که نباید از بی بی سی توقع جانبداری از فلسطینیان را داشت ولی با توجه به ادعاهای بیشمارشان در رعایت بی طرفی که در مکاتبات شخصی ام با مدیران بی بی سی هم بارها به آن اشاره کرده اند حفظ حداقلی از بی طرفی  برای حفظ ظاهر هم شاید بد نباشد. با وجود این، شبکه ی تلویزونی خبر 24 ساعته بی بی سی از ابتدای بمباران غزه نهایت جانبداری از اسراییل را به نمایش می گذارد و گزارش هایی سراسر یک طرفه ارایه می دهد.

 البته این جانبداری را در سایت فارسی بی بی سی هم می شود دید ولی نه با این آشکاری و به این زشتی و تندی. بارها و بارها شبکه ی خبری بی بی سی در این چند روز با مقامات اسراییلی مصاحبه کرده و مثلا توجیهات آن ها پوشش می دهد. این همان روشی است که در بمباران جنوب لبنان هم پیش گرفته بودند. همین چند دقیقه پیش در حالی که خبر کشته شدن 315 فلسطینی را در نوار خبر زیر صفحه نمایش می دهد دوربین هایش را  به شهرهای اسراییلی می فرستد تا نشان بدهد گودال نیم متری یی که یک موشک حماس ایجاد کرده و ماموران اسراییلی مشغول تحقیق در باره آن هستند و یا چند مجروح را به آمبولانس منتقل می کنند و یا اینکه چند قطره خون را بر یک تخته چوب نشان می دهد. شاید آزار دهنده ترین بخش های این جانبداری نوع سئوالاتی است که گزارش گران بی بی سی از مصاحبه شونده ها می پرسند و آن ها به سوی جواب هایی که خود می خواهند هدایت می کنند.

بی بی سی با این شیوه ی گزارش کردن های جانبدارانه و بی عدالتانه روی صدا و سیمای جمهوری اسلامی را هم سفید کرده است. می توانید این شبکه خبری را به صورت زنده از لینک بالا تماشا کنید.

۱۳۸۷ دی ۸, یکشنبه

شکیبایی قالی بافی کجا و قمار سنگ بزرگ برداشتن کجا؟

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
قالی ایران در صفحه ی اول شناسنامه ی هنر ایران قرار دارد. برای سرانجام رسیدن یک فرش طراح لازم است، فن دان نخ ریسی لازم است، خم و فن رنگرزی باید باشد، داری می بایست به پا باشد و تار و پودی بر آن استوار تا آن گاه هنرمندانی چند با شکیبایی گره به گره و رج به رج پیش بروند تا حتی قالیچه یا فرشی فاخر به هستی آید از آن نوع که افتخار هنر ایران است. و یا اگر بر فرشی گران قیمت آسیب آمده باشد استاد رفوگر می باید هزاران حوصله و تدبیر به کار بندد تا آن فرش را به روزگار درخشانش باز گرداند. اما در تعجبم که نه برنامه ریزی و شکیبایی فرش بافی به اخلاق عمومی ایرانیان ترجمه شده است و نه تدبیر و مداواگری رفوگرانه اش.

در عوض، به دلایل گوناگون آنچه که امروز در بین ایرانیان رایج می بینیم اشتهای تمام نشدنی برای انجام کارهای زود سرانجام و غول آساست. کارهایی از جنس انقلاب وکون فیکون کردن بساط دنیا و زیر و زبر کردن دار هستی و هر آنچه بر وفق ما نیست. این نشان دهنده ی غلبه ی فرهنگ بازاری امان است: کارهایی که سود زود و زیاد برایمان بیاورد. شکیبایی انباشتن و گره بر گره افزودن از فرهنگ معاصر ایرانی غایب است. از سراسیمگی از دست دادن وقت های گرانقیمت گذشته سعی می کنیم استفاده ی دوپینگی از وقت حال و آینده امان بکنیم برای همین اغلب به خود و دیگران دروغ ها می گوییم تا کارمان بصورت جهشی پیش برود. البته عجب نیست که این عجول و زود خواه بودن صبح تا شام از صدا و سیما تبلیغ و از طرف سیاست نداران ما تشویق و بلکه اجرا می شود. اگر به پیام نوروزی آیت الله خامنه ای توجه کنید یکی از توصیه های ایشان این بود که باید گشت و راه های میان بر را پیدا کرد که گمانم بزرگترین نمونه ی راه میان بر شخص احمدی نژاد است. کسی که می خواهد یک شبه تمام قله های علم های مختلف را فتح کند.

 نکته آنکه: کارهای کوچک ولی انباشته شدنی را دست کم نگیریم. لازم نیست همیشه کارهای خیلی خیلی بزرگ بکنیم. اکثرا کارهای بزرگ ناشده باقی می مانند و حسرت انجام چند کار کوچک و سازنده را هم در دل همه باقی می گذارند. سوداگران همیشگی کارهای غول آسا همچون قماربازانی اند که شاید یک بار ببرند ولی معلوم نیست آن بار در وقت مناسب صورت بگیرد یا نه و یا اینکه اصلا او بتواند از آن برد ناگهانی استفاده کند یا خیر. چه بارها که برای انجام کارهای بزرگ کارهای قبلی را دور انداخته ایم و آن کار بزرگ را هم نکرده ایم. آهسته و پیوسته رفتن و کارهای انباشتنی اما کوچک کردن عاقبت کوهی از موفقیت خواهد ساخت. کاش بتوانیم شکیبایی قالی بافی را به جای زود خواهی های قماربازانه پیشه کنیم. البته می توان قالی را سریع تر بافت می توان سریع تر طراحی ها را انجام داد ولی نمی توانیم طراحی نکرده و یا گره در گره نیانداخته قالی یی داشته باشیم.

۱۳۸۷ دی ۷, شنبه

کشتار غزه آبیاری خشونت با خون است

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
کشتارهایی شبیه کشتار اخیر غزه پاشیدن تخم خشونت بین  انسانیت است. این چنین قتل هایی تنها می تواند نفرت و انتقام جویی را افزایش دهد و نه  امنیت را.
نمی توان مسئله ی فلسطین و اسراییل را بدون پیشینه ی تاریخی اش دید. صدور مشکل یهودیان اروپایی به قلب کشورهای مسلمان و بعد حمایت های همه جانبه از آن کردن همانقدر خیانت به صلح جهانی بود و هست که جنگ های جهانی اول و دوم. بیش از نیم قرن است که تمام جهان درگیر جنگ در این منطقه است و میلیون ها نفر به این دلیل آواره و کشته و مجروح و بی خانمان شده اند. حمایت بی دریغ کشورهای پرچمدار دمکراسی، طعم و باور دمکراسی را در کام همه تلخ کرده است طوری که نمی توان بدون زخم بر وجدان به حمایت از دمکراسی یی که غرب نظریه پردار و مجری آن بوده است پرداخت بخصوص وقتی به یاد می آوریم که حماس در انتخابات دمکراتیک به قدرت رسید و غرب تصمیم گرفت به ریش دمکراسی یی که خودش منادی آن بوده بخندد و با محاصره های گوناگون مردم غزه را تنبیه و از انتخابشان پشیمان کند. این بازی اشان زمانی مشمئز کننده تر می شود که می بینم قحطی دمکراسی در کشورهای نفت خیر عربی را به آسودگی نادیده می گیرند و یا رهبران انتخاب شده در الجزایر را با حمایت فرانسه و دیگر کشورهای غربی به زندان می اندازند. به نظر من عثامه بن لادن ها فرزندان طبیعی و قابل پیش بینی این بی عدالتی ها و فریبکاری هایند. این کشتارها انتشار خشونت در نسل های متمادی است و الزاما امروز به پایان نمی رسد. نه راه فلسطین و نه راه عراق هیچ کدام روش و سابقه ی خوبی برای دمکراسی نیست.

۱۳۸۷ دی ۶, جمعه

نتایج وحشتناک انکار سکس و نیازهای جنسی دختر و پسر

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
یک بار در این پست نوشتم که بیش از 90 درصد مکاتبات علامه جعفری و برتراند راسل در باره ی مسایل جنسی (سکس) و مسایل مربوط به آن بوده است و اینکه کلا تفاوت مکاتب مختلف در این است که چگونه سکس، شکم، و روابط روانی و اجتماعی بین افراد را تعریف و تبیین می کنند و ساختار اجتماعی-سیاسی-اقتصادی برای آن پیش بینی می کنند. سال هاست جمهوری اسلامی با بستن چشم و یا سرکوب نیازهای جنسی جوانان باعث ناهنجاری های بسیار عمیق اجتماعی و روانشناختی شده است که آمارهایی که معاون فرهنگی سازمان ملی جوانان به صورت رسمی ارائه کرده تنها قسمت کوچکی از این ویرانی و فاجعه است. لازم نیست متخصص روانشناسی و یا جامعه شناسی بود تا بتوان به فاجعه بار بودن این آمار پی برد. این نتیجه ی 30 سال حکومت جمهوری اسلامی با تمام ادعاهای فرهنگی و اسلامی آن است. (یادک: این اعلام رسمی آمارها آن هم در دولت نهم  است حتما می توانید حدس بزنید آمار های واقعی و غیر رسمی چقدر باید متفاوت باشد):

الف: سن ازدواج پسران به 40 نزدیک شده ا ست.
ب. سن ازدواج دختران به 35 نزدیک شده است.
پ. حدود یک میلیون و هفتصد هزار دختر 30 ساله منتظر ازدواجند.
ت. سالانه 1.5 میلیون نفر به تعداد مجردان اضافه می شوند.
ث. سالانه 13 درصد سقط جنین به خاطر روابط نامشروع است
ج. 56 درصد پسران در طول جوانی با یک دختر رابطه داشته اند و 26 درصد از آنان رابطه ی سکسی هم داشته اند. 
چ. هم اکنون جمعیت انباشته ی 15 میلیونی منتظر ازدواج در کشور وجود دارد.

اعتراف احمدی نژاد به نامحبوبی داخلی و انزوای بین المللی

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
احمدی نژاد بین طلاب سخنرانی کرده است و اعترافات غریبی کرده و خبرهای غریب تری نیز داده است. ایشان اعتراف کرده که در سی سال گذشته دولتش از نظر داخلی نامحبوب ترین و از نظر بین المللی منزوی ترین دولت بوده طوری که سیاست های این دولت همه ی قدرت های دنیا را علیه ایران متحد کرده است. 

در طول 30 سال پس از پيروزي ا نقلاب هيچ‌گاه اينقدر عليه دولتي دروغ نگفته، تهمت روا نداشه و فضاسازي نكرده‌ بودند.... در طول سه سال گذشته 40 هزار دروغ و تهمت عليه دولت روا داشته‌اند. 

در عرصه جهاني براي اولين بار همه قدرت‌هاي دنيا به صورت علني با يكديگر عليه ايران متحد شده و موضع‌گيري كردند و سنگين‌ترين تحريم‌ها و جنگ‌هاي رواني را عليه ما اعمال كردند.  
احمدی نژاد همچنین خبر می دهد تهدید به جنگ با ایران درست بوده و آن طور که ایشان تکرار می کرد جنگ روانی بوده نبوده و دشمن 15 بار آرایش جنگی علیه ایران گرفته است. و ادعای جدید ایشان این است که دولت ایشان به همراه تدبیر رهبری چنان تحریم ها (که نتیجه ی سیاست ایشان بود) را مدیریت کرده اند که کمترین تاثیر به مردم وارد شده است! اینجا 

۱۳۸۷ دی ۵, پنجشنبه

شنیدن غزلیات حافظ و شمس

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
از سر اتفاق به سایت نیستان جم برخوردم که گرچه به قصد تجاری بنا شده است ولی فایل های شنیداری غزل های حافظ با صدای موسوی گرمارودی و غزل های شمس با صدای دکتر عبدالکریم سروش را به صورت آن لاین و رایگان در دسترس قرار داده است. قصد نقد ندارم ولی با یک مرور سطحی آن چیزی که  در غزلیات حافظ توجه را جلب می کند این است که شعر فارسی و در این مورد غزل های حافظ مستعد خوانش های متفاوت است و اینکه خوانش های متفاوت عملا تفسیرهای متفاوتی از شعر به دست می دهد. مثلا اگر به شعر الا یا ایها الساقی گوش دهید متوجه خواهید شد که موسوی گرمارودی عمد دارد تا برکلماتی تاکید کند و آن ها را به عنوان شاه واژه ی مصرع برجسته کند در صورتی که خیلی راحت می شود بر کلمه ی دیگری تاکید کرد و تفسیری متفاوت از مصرع و بیت دست داد. با وجود این، نمی توان ثابت کرد که کدام یک از این دو درست ترند و اتفاقا همین هم یکی از دلایل  جادوی حافظ است تا هر کسی از ظن خود یارش شود.

نوآوری جالب سایت این است که اگر تفالی به حافظ بزنید غزل تان را با صدای گرمارودی برایتان می خواند. برای تفال اینجا را کلیک کنید .

۱۳۸۷ دی ۴, چهارشنبه

توقع برد صد در صد ما را به بن بست کشانده است

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
تنها کلمه ای که وضعیت سیاسی ایران در ذهن ایرانیان را می تواند توصیف کند "بن بست" است. عده ای زیادی در تردید، گروهی در تحریم، برخی هم طرفدار اصلاحات انتخاباتی و ... هیچ کدام هم نمی تواند دیگری را قانع کند که راه او و اندیشه او بهترین است. واقعیت این است که در جاهای دیگر نیز اوضاع همین است ولی چون آنها عادت کرده اند قبول کنند که دیگران نظر متفاوتی داشته باشند و برد هر چقدر هم که نسبی باشد قدمی به جلو است کارها به پیش می رود و کسی احساس درماندگی و یاس مطلق نمی کند.

فرهنگ "همه یا هیچ" یا "برد صد در صدی" باعث شده است که ایرانیان از یک سو از مذاکره و معامله کردن با رقیبان گریزان باشند و از سوی دیگر تنها پیروزی های مطلق را دوست بدارند و در غیر این صورت سرخورده شوند و با بن بست های روانی خود را پژمرده تر کنند. مثلا، بدون شک شرکت در انتخابات آینده و هر انتخاباتی به جمهوری اسلامی ایران مشروعیت می بخشد ولی آیا به این دلیل که جمهوری اسلامی از این بابت سود می برد می شود از سودی که مردم نیز (در صورت پیروزی یک نفر تحول خواه) ممکن است عایدشان می شود چشم پوشید؟ راه سوم البته انقلاب است و همان داستان همه یا هیچ است. اگر شدنی است بسم الله ولی اگر شدنی نیست باید دید راه های پیشرفت دیگر کدام است.

یادک: انکار نمی کنم که بی کفایتی خاتمی و تیمش در امانت داری از رای و اعتماد بی نظیر مردم باعث سرخوردگی امروز است ولی گمان نمی کنم عاقلانه باشد با غم و افسوس گذشته، آینده را هم از دست بدهیم.

۱۳۸۷ دی ۲, دوشنبه

پیک نت چه رسانه ایست؟ عیبش چیست؟

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
بین رسانه های اینترنتی خبررسانی و تحلیلی پیک نت شخصیت منحصر به فردی دارد. پیک نت پنهان نمی کند که گردانندگانش عقاید چپی دارند اما آن چه از همه چیز عیان تر است همه جانبه بودن پوشش پیک نت و پیک هفتگی آن است. آرشیو بسیار قوی و دسترسی پیک نت به اطلاعات قدیمی و جدید پیک نت را به منبعی مهم برای خبرگیری تبدیل کرده است. اما به نظر من آن چه که ویژگی درخشان پیک نت است نگاه فاصله دار آن حتی به موضوعات داغ روز است. ارتباطاتی که پیک نت بین اتفاقات و اخبار ظاهرا نامربوط برقرار می کند (گرچه شاید همیشه درست نباشد) بسیار زیرکانه است. پیک نت معمولا سعی می کند به اصلاح جو زده نشود و خونسرد وقایع را تحلیل کند و فریب جنگ زرگری ها را نخورد. ویژگی دیگر پیک نت این است که از ساده ترین اخبار نیز نمی گذرد و با نگاه حرفه ای ارزش خبری آن ها را برجسته می کند.

 با تمام این ها، در یک مورد خاص پیک نت به خطا رفت و بر این خطا به مدت زیادی اصرار کرد که به نظرم باعث ضربه زدن به اعتبار عمومی آن شد و آن هشدار ها و پیش بینی های پی در پی اش در باره ی نزدیکی حمله ی آمریکا به ایران در 2.5 سال اول ریاست جمهوری احمدی نژاد است. (شاید این خطای بزرگ ناشی از وابستگی ایدئولوژیک گردانندگان پیک نت باشد که یک بار دیگر تاثیر منفی دخالت تند ایدئولوژی در کار خبررسانی را نشان می دهد. )

البته ایراد دیگر پیک نت صفحه ی بندی ابتدایی آن است که به جای چیدمان مناسب تنها با استفاده از رنگ و اندازه ی فونت موارد خبری-تحلیلی اش را برجسته می کند. مثلا نبود دسته بندی صفحه ی پیک نت را به شلوغ بازاری از انواع  خبرها و گزارش ها تبدیل کرده که اصلا خواننده را به ماندن در صفحه ترغیب نمی کند. به نظرم به دلیل درهم ریختگی صفحه و نبود نظم تعداد انبوهی از اخبار و گزارشات پیک نیت ندیده و ناخوانده می مانند. به عبارتی صفحه بندی کاملا غیر حرفه ای پیک نیت ناهمخوانی فراوانی با خبررسانی و تحلیل نویسی حرفه  ای پیک نت دارد. کاش گردانندگان  این رسانه نمای پیک نت را هم در حد یک رسانه ی حرفه ای ارتقا بدهند.

۱۳۸۷ دی ۱, یکشنبه

دروغ گو دیگر دشمن خدا نیست، دوست خداست

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
جمهوری اسلامی بخصوص از طریق صدا و سیمای ناراستگویش سال هاست که دروغ نمایی، تحریف واقعیت و "هویت"، و تحمیل نادرست و دروغ به جای درست و و حقیقت را پیشه ی خود کرده است ولی خدمتی که دولت نهم به این نظام کرد این بود که نقاب غلط انداز ادعای دین داری و شیفتگی خدمت (در برابر تشنگی قدرت) را یکباره درید. آمار های دروغ (بخصوص از جانب شخص احمدی نژاد)، وعده های دروغ (پول نفت سر سفره، تورم یک رقمی، ...)، قول های دروغ (افشای نام مفسدان اقتصادی، برقراری عدالت، ...) و دروغ از هر شکل و هاله ای! چنان سکه ی رایج جمهوری اسلامی شده که با توجه به پسوند اسلامی وقت آن رسیده که ضرب المثل «دروغگو دشمن خداست» را تصحیح کنیم و بگوییم دروغ گو دوست خداست. و یا اینکه ...

۱۳۸۷ آذر ۲۹, جمعه

نامه ی سرگشاده ی جمعی از وبلاگ نویسان در اعتراض به دستگیری حسین درخشان

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
(برای افزودن نام خود به اینجــا بروید.)
ما امضا کنندگان ذیل، شرایط دستگیری حسین درخشان، یکی از سرشناس ترین بلاگرهای ایرانی، توسط مقامات ایران را به شدت نگران کننده می دانیم. ناپدید شدن، حبس در مکانی مجهول، عدم دسترسی به اعضای خانواده و وکلای مدافع، و اعلام نکردن اطلاعات شفاف در خصوص موارد اتهام احتمالی نامبرده همگی باعث نگرانی ما ست.
جامعه وبلاگ نویسان ایران یکی از فعال ترین و بزرگترین جوامع اینترنتی جهان است. از شهروندان معمولی تا رییس جمهور ایران، بسیاری به امر نوشتن در وبلاگهای مختلف مشغول اند. این وبلاگ نویسان دارای طیف وسیعی از عقاید و آرا هستند و نقش مهمی در مباحث اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی ایفا می کنند.
متاسفانه ظرف سالهای اخیر، وبسایت ها و وبلاگهای متعددی به صورت منظم توسط مقامات ایران فیلتر شده و شماری از وبلاگ نویسان با آزار و حبس روبرو شده اند. بازداشت حسین درخشان تنها آخرین نمونه از این نوع برخوردها ست و به نظر می آید این اقدام در راستای ایجاد رعب و واداشتن وبلاگ نویسان به سکوت طراحی شده است.
مواضع حسین درخشان در خصوص تعدادی از کسانی که بدلیل عقایدشان زندانی شده اند باعث رنجش جامعه وبلاگ نویسان ایرانی بوده و همین موجب شده بسیاری از آنان از وی دوری بجویند. با اینهمه، این موضوع این حقیقت را نفی نمی کند که آزادی بیان حقی مقدس است و باید برای همه در نظر گرفته شود، نه فقط کسانی که با آنها موافقیم.
بنابرین، ما از این منظر، به طور اصولی شرایط دستگیری و بازداشت حسین درخشان را محکوم می کنیم و خواهان آزادی فوری او هستیم.

-----------------------------------------------------------

We, the undersigned, view the circumstances surrounding the Iranian authorities’ arrest of Hossein Derakhshan (hoder.com), one of the most prominent Iranian bloggers, as extremely worrying. Derakhshan’s disappearance, detention at an unknown location, lack of access to his family and attorneys, and the authorities’ failure to provide clear information about his potential charges is a source of concern for us.
The Iranian blogging community is one of the largest and most vibrant in the world. From ordinary citizens to the President, a diverse and large number of Iranians are engaged in blogging. These bloggers encompass a wide spectrum of views and perspectives, and they play a vital role in open discussions of social, cultural and political affairs.
Unfortunately, in recent years, numerous websites and blogs have been routinely blocked by the authorities, and some bloggers have been harassed or detained. Derakhshan’s detention is but the latest episode in this ongoing saga and is being viewed as an attempt to silence and intimidate the blogging community as a whole.
Derakhshan’s own position regarding a number of prisoners of conscience in Iran has been a source of contention among the blogging community and has caused many to distance themselves from him. This, however, doesn’t change the fact that the freedom of expression is sacred for all not just the ones with whom we agree.
We therefore categorically condemn the circumstances surrounding Derakhshan’s arrest and detention and demand his immediate release.

(برای افزودن نام خود به اینجــا بروید.)

اعتماد به نفس ایرانی ها و احساس گناه

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark

با دوستان صحبت این شد که چرا ایرانی ها اعتماد به نفس ندارند. هر کس نظری داشت. حرف من این بود که فاصله ی کردار، گفتار، و پندار حقیقی ما با آنچه به دیگران نشان می دهیم بسیار زیاد است و هیچ کسی جز خودمان به خوبی از این فاصله آگاه نیست. البته به سبب فشارهای عقیدتی و تحمیل های روزمره ی حکومت اسلامی گاهی مجبور شده ایم که چنین رفتاری را آن قدر تکرار کنیم که بخشی از رفتار خودکار ما (طبیعت ثانویه)  بشود ولی این همه ی دلیل نیست. خود ما هم خیلی مقصریم و چون می دانیم مقصریم و وجدانمان اجازه ی طفره رفتن از مسئولیت را به ما نمی دهد آن وقت زیر بار احساس گناه کمر خم می کنیم و اعتماد به نفس امان شدیدا آسیب می بیند طوری که این احساس گناه و کمبود اعتماد به نفس تمام نحوه ی زندگی کردنمان را تحت تاثیر قرار می دهد. برای جبران برخی البته تظاهر به اعتماد به نفس می کنند که آن قدر واقعی نبودن آن پیداست که حال آدم را بد می کند. برخی هم البته بیش از حد فروتنی می کنند که باز هم حال آدم را بد می کند.

(احساس گناه یا عذاب وجدان همان است که هیچ کسی از آن نمی تواند فرار کند. البته نمی شود همیشه از این فشار درونی کاملا آگاه بود مثلا اگر کسی به دیگری ابراز دوستی کند شاید حتی خود او نداند چقدر در دوستی کردنش راستگو و راست کردار است. آن گاه اگر دوران سختی برای آن دوست پیش آید و او به کمک، همیاری و دوستی نیاز داشته باشد ولی این ها از او دریغ شود آن وقت حتی اگر به هزار یک دلیل مدعی دوستی بتواند آن دوست و دیگران را قانع کند (یا فکر کند که قانع کرده است!) که عذرش در کوتاهی کردن موجه است نمی تواند وجدان داننده ی خودش را بفریبد. وجدان تنها اگاهی انسان است که هر چقدر هم که سعی کنی گناه کاری را به هزار توجیه و فریب گردن کس دیگر و یا چیز دیگری بیاندازی فریب نمی خورد و با چشمان باز مستقیم در چشمانت خیره می شود و می گوید: خودتی! )

۱۳۸۷ آذر ۲۸, پنجشنبه

چرا ایرانیان خارج کشور از هم فرار می کنند؟

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
دلایل زیادی برای فرار کردن ایرانیان خارج از ایران از یکدیگر می شود گفت ولی من به پنج دلیل که به نظرم مهم ترند اشاره می کنم.

اول: ایرانیان همیشه محروم از آزادی و تحت نظر و نظارت چشم های دولتی و نظارتی و حراستی و بسیجی و گزینشی از ترس اینکه آن دیگری هم یکی از آن ها باشد و یا به هر دلیلی زمانی به آن ها کمک کند که علیه او پرونده ای ساخته شود و دفعه ی بعد که به ایران می رود در فرودگاه توقیف و دستگیرش کنند از ایرانیان دیگر می گریزد. حضور ایرانیان دیگر حتی اگر از آن گروه نباشند لذت آزادی را مسموم و گس می کند.

دوم: ایرانیان شدیدا قضاوت گرند (در برابر مشاهده گر و یا حداقل توصیف گر). یعنی با دیدن یک انسان دیگر اولین کاری می کنند صفات خوب و بد او را آمار گیری می کنند (البته چون خودشان را معیار خوبی می دانند!). کسانی که لذت بودن با انسان های غیر قضاوت گر (یا حداقل کمتر قضاوت گر) را چشیده باشند تحمل کسانی که مثل خودشان! قضاوت گرند برایشان بسیار سخت است چون حدس می زنند که در آن لحظه در مخیله ی هم وطنشان چه می گذرد.

سوم: ایرانی ها بسیار بازاری اند و تا سودی از دوستی یی حاصلشان نشود دوستی نمی کنند. بنابراین ترجیح می دهند انرژی اشان را صرف دوستی با یک غیر ایرانی بکنند که می تواند در پیشرفتشان در آن کشور خارجی کمکی باشد. البته اگر شما هم بتواند کمکش کنید پیشرفت کنید با شما هم دوستی می کنند.

چهارم: ایرانی ها خیلی پرتوقع هم تشریف دارند طوری که اولا توقع دارند هم وطن هایشان تمام هم و غم شان صرف حل کردن مشکلات ایشان بکنند و از طرفی اگر به یکی کمکی بکنی آن وقت همیشه پاشنه ی موبایلت را از جا در می آورد که یا بروی برایش فلان کار را بکنی و یا بهمان راهنمایی را بکنی و یا ... خلاصه این وسط تمام آنانی که اندازه نگه می دارند هم قربانی می شوند!

پنجم: ایرانی ها می ترسند ایرانی های دیگر کارشان را از آن ها بدزدند (که شاید ترسشان هم بجا باشد. آخر ایرانی ها ایرانی ها را بهتر می شناسند!)

یادک: تمام این موارد شاید اکثرا صادق باشند ولی مطلق نیستند. هستند کسانی که نه فرار می کنند و نه از دوستی ها سوء استفاده ولی به نظرم این گروه در اقلیتند.

۱۳۸۷ آذر ۲۷, چهارشنبه

دم خروس بالانشینی و قسم حضرت عباس مردمی بودن!

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark

دو عکسی که هفته ی گذشته از مقام های اول و دوم جمهوری اسلامی گرفته شده آشکار کننده ی تناقضی است که هیچگاه از چشم مردم پنهان نمی ماند. از طرفی رهبر جمهوری اسلامی در پس زمینه ی آبی (رنگ آسمان) چنان بالا می نشیند که بر فرش نشستگان باید گردن به عرش کج کنند تا شاید قامت و روی رهبر مردمی را ببینند و از طرف دیگر مقام دوم جمهوری اسلامی با ادعای مردمی بودن و ارتباط مستقیم با مردم! به روستای عچرش خوزستان می رود و بین چهل تا پنجاه نفر روستایی هیجان زده سخنرانی می کند! کدام را باور کنیم دم خروس بالانیشنی را و یا قسم حضرت عباس مردمی بودن را؟

۱۳۸۷ آذر ۲۶, سه‌شنبه

اهمیت خاتمی در چیست؟

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
به نظرم گذشته از جانب داری هایی که حول شخصیت خاتمی شکل گرفته است (نوعی کیش شخصیت که الزاما مطلقا غلط نیست) طرفداری ازحضور خاتمی و یا مخالفت با حضور او در انتخابات دو جنبه ی مهم دیگر هم پیدا کرده است.

اول اینکه که بعضی ها با روی کار آمدن او مخالفند چون چهره مقبول و محبوبیت ملی و بخصوص بین المللی او به همراه موفقیت نسبی او (به ویژه در مقایسه با آنچه احمدی نژاد بر سر مملکت آورده) پوششی خواهد بود بر تمام فسادهای گسترده و ناکارآمدی ها مدیریتی و ظلم های حقوق بشری جمهوری اسلامی ایران و به همین دلیل آمدن او گرچه شاید اهداف کوتاه مدتی را تامین کند ولی از نظر این گروه اهداف درازمدت ملی ایران را تامین نمی کند و حکومت را برای مدت ها بیمه می کند.

جنبه ی دوم بحث های آمدن یا نیامدن خاتمی مربوط به کسانی است که از یک طرف با نظر اول موافقت ندارند و از سوی دیگر در باره ی روش های اصلاح طلبی نیز با هم مخالفند. به سخن دیگر، دعوای بین این دو گروه بیشتر مربوط است به روش اصلاح طلبی خاتمی تا ویژگی های شخصی او. یعنی بعضی با توجه به مناسبات پیچیده ی قدرت در داخل و پیشینه های تاریخی حرکت های اصلاح طلبی ایران و شکل گیری طلبیعی جامعه ی دمکراتیک معتقد به آهسته و پیوسته رفتن به روش اخلاق مدارانه و مداراپیشه ی خاتمی اند. از سوی دیگر مخالفان این نظر روش خاتمی را برابر با معامله کردن کم سود و پرضرر با قدرت داران انحصارطلب می دانند. اینان روش خاتمی را خنثی کننده ی حرکت های واقعی اصلاحی قلمداد می کنند و بودن کم تاثیر او را همانند میدان دادن به بازیگران قدرت طلب پشت صحنه می دانند.

طنز تاریخی اما انجاست که اگر تا 3.5 سال پیش گواه مخالفان روش اصلاح طلبانه خاتمی، دوران هشت ساله ی ریاست جمهوری اش بود با کارنامه ی  سیاه دولت احمدی نژاد امروز گواه موافقان روش او نیزهمان دوران هشت ساله ی ریاست جمهوری خاتمی است.
لینک های مربوط: یک ، دو

۱۳۸۷ آذر ۲۵, دوشنبه

پرخاشگری و قدرت خشک و درگیرانه

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
شیوه های بروز و یا اجرای قدرت ایرانی نیز توجه کردنی است. قدرت در نظر ایرانی (چه قدرت دارنده و چه قدرت شونده) بیشتر یعنی یورش بردن، تهدید و تحدید کردن، پرخاشگری و تندی نمودن، مچ گیری و عیب جویی،  و خلاصه هر آنچه که در طرف مقابل ترس (و نه احترام)، سرشکستگی (و نه تشخیص جایگاه در سیستم)، بندگی (و نه مدیر پذیری) و فرمانبری بی چون و چرا (و نه کارآمدی نوآروانه) ایجاد کند. به سخن دیگر، چون فهم ما از کارکرد قدرت تقابل و شکست دادن دیگری است روش های اجرایی ما نیز بیشتر به منکوب و سرکوب و حذف کردن میل می کند. باز به کلام دیگر، در فهم ایرانی در اجرای قدرت همیشه باید یک برنده وجود داشته باشد و امکان یک بازی دو سر برد برای ایرانی متصور نیست. این فهم از قدرت چنان قوی است که کلا امکان هر نوع گفت و گو برای بهتر استفاده کردن از قدرت را گرفته است. به روایت عامیانه ی تر چون با زور (قدرت) نمی شود و نباید گفت و گو کرد تنها زمانی زیر بار زور می رویم که زور پر زور باشد!  یعنی باز همان بازی «یا همه یا هیچ».

ایرانی گویا چندان تمایل ندارد قدرت را در قامت لطف، سیاست ورزی، تدبیرو مدیریت بفهمد. شاخ و شانه کشیدن و باد پهلوانی به رگ های غیرت آوردن نمونه های غالب قدرت ورزی ماست. تمایل به تحمیل قدرت (و نه استقبال داوطلبانه از آن) چندان قوی است که حتی خیرخواهی هایمان را نیز می خواهیم با زور سرنیزه اعمال کنیم و افراد را با شکنجه به بهشت بفرستیم. اشتباه جانبی دیگری که گریبان ما را گرفته این است که چون گمان می کنیم قدرت حتما باید خشن و تند و درگیرانه باشد هر کس که قدرت را نرم و کند و سازگارانه به کار گیرد او را مکار و حیله گر و ناصادق می نامیم. یعنی  ما خشونت را تنها راه صادقانه اجرا کردن قدرت می دانیم!

البته یک عامل دیگر نیز در فهم تند ما از اجرای قدرت نقش دارد و آن ناشکیبا بودن ایرانی هاست. هر آنچه که باید انجام شود در نگاه ایرانی باید با سرعت انجام شود. تعجیل در اجرای قدرت، قدرت را لاجرم به تندی کردن و دوری از آینده نگری و برنامه ریزی کافی وادار می کند. دست آخر اینکه تا زمانی که مردم ایران شیفته ی قدرت قیصری، هیتلری، و تزاری باشند و ذائقه ای برای قدرت نهرویی و نلسون ماندلایی نداشته باشند بعید است بشود راه برون شد کم آسیب و کامیابی آوری برای مشکلات در هم تنیده امان پیدا کنیم.
لینک های مرتبط: یک ، دو، سه 

عکس های آیت الله خزعلی در دولت و رهبری در دانشگاه

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
(روی عکس ها کلیک کنید تا به اندازه ی بزرگتر آن ها را ببینید)
 آیت الله خزعلی که از معدود روحانیانی شده است که از دولت دفاع می کند  که البته با سابقه ی ایشان نمی دانم آیا احمدی نژاد باید خوشحال باشد یا نه. به هر حال آنچه که از عکس ها بر می آید ورشکستگی محبوبیت احمدی نژاد آنقدر بالا گرفته که مجبور است جناب آیت الله را با یک خروار بد اخلاقی تحمل کند (به قیافه ی ترش کرده ی احمدی نژاد دقت کنید). گذشته  از آن من که نفهمیدم حضور آیت الله در هیات دولت چه معنا دارد.   
عکس های بالا هم نشان دهنده ی ابراز احساسات دانشجویان به حضور رهبری در دانشگاه علم و صنعت که خاستگاه احمدی نژاد است می باشد. آدم فکر می کند وقتی رهبری از بین همه ی دانشگاه ها احمدی نژادی ترین و در نتیجه امن ترین دانشگاه را برای دیدار با دانشجویان  انتخاب می کند حتما باید همه فدایی او باشند. اما باز هم عکس های هر دو خبرگزاری فارس و مهر روایت دیگری دارند. رهبری هم ظاهرا قیمت بسیار بالایی در حمایت از احمدی نژاد پرداخته و می پردازد. البته عکس های دیگری هم با دست های بالا آمده ی بیشتری هست ولی بی رغبتی دانشجویان در نشان دادن احساسات تحمیل شده در تمام این عکس ها آشکار است.

۱۳۸۷ آذر ۲۲, جمعه

تحریف اصولگرایانه ی واقعیت به شیوه ی خبرگزاری فارس

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
دنیای اینترنت مقایسه ی رفتار رسانه ها را بسیار آسان کرده است و کسانی که با دقت بیشتری به تیتر ها و خبرها نگاه کنند می توانند نگاه و گرایش رسانه ها را دریابند. رییس سازمان ثبت و اسناد در گفت و گو با خبرنگاران آماری را داده است. شمار ازدواج و طلاق نیز از جمله ی این آمار است. اصل خبر این است

طي 8 ماهه سال جاري ، 648 هزار و 975 مورد ازدواج در كل كشور به ثبت رسيده كه نسبت به مدت مشابه سال قبل 6/3 درصد رشد را شاهد بوده‌ايم، در عين حال طي همين مدت 68 هزار و 749 مورد واقعه طلاق به ثبت رسيده نسبت به مدت مشابه سال 86 ،4/4 درصد رشد را نشان مي‌دهد.

بنابراین با مقایسه رشد ازدواج و طلاق مشخص است که در هشت ماهه ی اول سال طلاق از ازدواج رشد بیشتری داشته است و اگر قرار باشد تیتری زده بشود طبیعتا باید منطبق بر این واقعیت باشد. این همان کاری است که خبرگزاری ایسنا و مهر کرده اند:


اما خبرگزاری فارس که اصولگراترین خبرگزاری های شناخته شده است حتما برای نشان دادن خدمات دولت نهم این گونه تیتر می زند:

آمار ازدواج نسبت به سال قبل 6/3 درصد رشد يافت

و بعد یک بار دیگر عین همین آمار را به عنوان تیتر دوم تکرار می کند. اگر مسلمانی و انتظار امام زمانی این است ارزانی روش های ماکیاولی اتان باد. 

دست آخر اینکه بازتاب آنلاین عین خبر مهر را کپی کرده و با نهایت تقوا و اصولگرایی دو آتشه خبر را گزارش بازتاب آن لاین معرفی کرده است. در اینجا 

۱۳۸۷ آذر ۲۱, پنجشنبه

قدرت، ذلت، مشارکت

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
روی دیگر برداشت افراطی از قدرت، برداشت تفریطی است. از آن جاییکه فهم ایرانی از قدرت بیشتر مطلق است تا نسبی، دارندگی یا ندارندگی قدرت نیز شکلی نسبی ندارد. افراد یا کاملا قدرت دارند یا کاملا بی قدرتند. مثلا وقتی کسی به اداره ای مراجعه می کند خود را در برابر کسی که پشت میز نشسته است کاملا بی قدرت می بیند. همین طور است داستان مردم عادی در برابر هر مقام دیوانی، حکومتی و یا البته امنیتی. پر مسلم این ذلت در برابر قدرت دلایل دیگری هم دارد. مثلا یک دلیل این است که حقوق شهروندی وجود ندارد و اگر هم ظاهرا از آن نام می برند از قدرت خالی است. و البته دلایلی دیگر که در اینجا گفتنی نیست.

اما به صورت کلی مشکل اصلی این ذلت در برابر قدرت این است که ما با مشارکت در قدرت میانه ی خوبی نداریم و نگاهمان به آن انحصاری است. قدرت دار مشارکت در قدرت را ضعف می داند و قدرت شونده نیز اگر تقاضای مشارکت در قدرت دارد شاید اغلب با نگاه ضعیف کردن فرد قدرت دار این کار را می کند و نه به نیت کمک کردن به او و یا بار مسئولیتی را قبول کردن.  به عبارت دیگر رابطه ی بین قدرت دارنده و قدرت شونده مشارکتی و خیرخواهانه نیست و در عوض پر سوء ظن و نادوستانه است.

مشکل اصلی چنین نگاهی به قدرت این است که کسی با قدرت نسبی فردی و یا قدرت بیشتر جمعی راضی نیست. همه چیز تابع «همه یا هیچ» می شود: یا تمام قدرت و یا بندگی. به عبارت دیگر همان قدر که هر کس از تمرکز قدرت در دست یک نفر تنفر دارد خودش با تمام وجود می خواهد تمام آن قدرت در دستان خودش باشد تا امور را اصلاح و یا قدرت دارنده ی سابق را اعدام کند. برای همین است که دو مفهوم "ظالم" یا "مظلوم" از پربسامد ترین  تفسیرهای ما از روابط قدرتی است و احساسی که این رابطه را تعریف می کند خفقان، سانسور، تحمیق، خشونت، ترساندن، خوار کردن، کاستن، حذف کردن، و ... از جانب ظالم و خشم، تندی، مچ گیری، انتقام، توطئه، تنفر، تمسخر و ... از طرف مظلوم است. ... ادامه دارد
لینک های مربوط: یک ، دو 

۱۳۸۷ آذر ۱۹, سه‌شنبه

قدرت همانند معجزه

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
کلی ترین گزاره در باره ی ایرانیان و قدرت شاید این باشد این رابطه اغلب با افراط و تفریط همراه بوده است. این افراط و تفریط هم در فهم ما از قدرت نقش داشته است و هم در رابطه ی ما با آن و هم در تعریف ما از آن. مثلا قدرت باید همانند «معجزه» توانایی «کن فیکون» کردن همه چیز را داشته باشد و به اصطلاح «شق القمر» کند. خلق «خارق العاده» کار قدرت است و نه خلق اتفاقات عادی. این توقع حداکثری از قدرت بی شک هم  از باور در اعجاز و توسل به نیروهای ماورای طبیعی که در اصل دین و البته حواشی خرافی و کاسبکارانه آن (دعا نویسی، آینه بینی، ...) وجود دارد ریشه می گیرد و هم از گزاره های حکومت گران آن جا که شاه در کنار خدا می نشیند (خدا، شاه، میهن) و یا مخالف او «امام» لقب می گیرد و یا تمام ولایت یک امت (ولی امر مسلمین جهان) و یا یک ملت (ولایت مطلقه ی فقیه) به یک نفر سپرده می شود.

البته طبیعی است که تمرکز حداکثری قدرت در یک نفر توقعات حداکثری نیز می آفریند. به همین دلیل هر گاه این معجزه گران و یا نمونه های خردتر آن نتوانند انتظارات را برآورده کنند تمایل دست جمعی و یا فردی ما به سوی معجزه گر دیگری می چرخد که بیاید و به طرفه العینی زیر جهان زبر کند: انقلاب سال 57، توقعات و رفتار دوم خردادی بعد از دوم خرداد 76 و نیز توقعات و رفتار احمدی نژادی بعد از تیر ماه 84 و یا حتی جانشینی "امپراتور قطبی" به جای "سلطان پروین" نمونه هایی از آن است. مسلما قهرمان خواهی برای مقابله با قدرت داران نالایق نیز در همین چارچوب می گنجد چرا که پهلوانی باید تا زوردار ناشایست را از تخت به زیر آورد. در این بین البته فهم قدرت داران از میزان قدرتشان نیز همیشه حداکثری (چه در قامت آرمان و شعار و چه تا حد توهم و ماخولیا) بوده است و این را می توان در تابلوی اهداف و یا شعار های حکومتی اشان دید: "فتح دروازه های تمدن بزرگ"، "جنگ، جنگ، تا رفع فتنه در جهان"، ادعای حمایت از مظلومان و مستضعفان جهان، "ایران، ام القرای اسلام"، "گفت و گوی تمدن ها" و "مدیریت جهان" نمونه هایی از آن است.

 کلا علاقه به تمرکز قدرت در یک نقطه و یا یک فرد چه از طرف قدرت دارندگان و چه از طرف قدرت شوندگان(1) رسم تشکلیلات حکومتی-اجتماعی ما شده است. ولع سیری ناپذیر قدرت دارنگان در به انحصار گرفتن قدرت و منابع آن و تنبلی و مسئولیت گریزی قدرت شوندگان را می توان از دلایل اصلی آن برشمرد. برای همین ترجیح "مستبد مصلح" به شرکت اجتماعی در اداره ی جامعه هنوز تمایلی بسیار قوی در میان ایرانیان است. ... (ادامه دارد)


1. منظور از "قدرت شونده" (در برابر "قدرت دارنده") کسی است که مستقیما در معرض تاثیرات قدرتِ قدرت دارنده قرار دارد (خواسته یا ناخواسته).
لینک مربوط

۱۳۸۷ آذر ۱۶, شنبه

قدرت و ایرانی بودن

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
یادداشت های دنباله دار و کوتاهی خواهم داشت  در باره ی فهم ایرانیان از قدرت و شیوه ی رابطه برقرار کردنشان با آن. به مقتضای خاصیت وبلاگی هر بار به صورت مختصر و گذرا به مقوله ای اشاره خواهم کرد.  گمانم بازتر شدن مسایل مربوط به قدرت کمکمان خواهد کرد در باز تعریف و شناخت از خویش شفاف تر شویم. چند نکته:

اول:  به دنبال نظم خاصی نیستم ولی امیدوارم دسته بندی هایم سامان داشته باشند. مثلا برخی از نوشته های به منابع قدرت (حکومت، دین، پول، تبار ...) و برخی به تعامل با قدرت (تقابل، همسازی، ناسازی، تمکین، ...) و برخی به شکل های قدرت (جمعی، فردی، حقیقی، حقوقی، فیزیکی، رواشناختی، توهمی، ...) برخی به سامانه های قدرت (دیوانی، نظامی، فامیلی، بین المللی، محلی، قبیله ای، ... ) برخی به فهم ما از قدرت (منفور، خوب، استبدادی، لازم و ...) و ... مربوط خواهد بود.

دوم: این نوشته ها قرار است ورودی باشد برای آن که دیگران نیز با نگاهی چالشی و یا توسعه دهنده به آن ها بپردازند. به عبارتی گرچه به این نوشته ها به چشم یک مطالعه ی منبع دار علمی نگاه نمی کنم ولی امیدوارم باعث چنین مطالعاتی بشود. نتیجه گیری هایم شخصی و شاید نادرست باشد ولی  امیدوارم اشتباهاتم توجه دیگران را به پیدا کردن و گفتن درست ها جلب کند.

سوم: گرچه امکان دارد در نوشته ها از منابع قدیمی تر (بیشتر ادبی) استفاده کنم  ولی عمده ی مشاهدات و نتیجه گیری هایم مربوط به روزگار خودمان است.

چهارم: می دانم که تعمیم های ناآزمودنی همیشه محل چالش ا ند ولی چون به هر حال از پیش فرض ها گریزی نیست هر گاه گزاره ای تعمیمی بکار می برم (مثلا: قدرت از نظر ایرانیان منفور است) آگاهم که شاید آن گزاره درست نباشد ولی من نوشته ام را بر فرض درستی آن پیش می برم و نه با ادعای درستی آن.

۱۳۸۷ آذر ۱۳, چهارشنبه

کنایه ی خاتمی به اسب سواری وارونه ی رهبری

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
محمد علی ابطحی در آخرین نوشته اش ازآخرین جلسه ی تبیین اصلاحات توسط سید محمد خاتمی گزارش می دهد و می گوید که آقای خاتمی برای این که نادرستی نظر آن هایی که گمان می کنند ظرفیت اصلاح طلبی قانون اساسی تمام شده است می گوید:  « آقای خاتمی از قول مرحوم گل آقا تعریف می کرد که کسی روی اسبی یورتمه می رفت. نتوانست خودش را کنترل کند. از پشت اسب افتاد. گفت این اسب تمام شده است.»  واقعیت این  است یا آقای خاتمی در لفافه گفته است تا رهبری خودش بفهمد داستان چیست یا ابطحی آن را پنهان کرده است. اما داستان چیست؟

این اشاره ای که آقای خاتمی می کند بر می گردد به ستون «دو کلمه حرف حساب» مرحوم گل آقا در بالای سمت چپ صفحه ی سه روزنامه ی اطلاعات. آن زمان آقای خامنه ای رییس جمهور بود و در یک نماز جمعه گفته بود که قانون اساسی باید عوض بشود. روز بعد گل آقا در ستونش نوشت که آقای رییس جمهور این قانون را اجرا  نکرده دنبال قانون جدید می گردد! مثال اسب سواری است که وارونه بر اسب نشسته بود و چون اسب ناگهان حرکت کرد مرد بر پشت سًر خرد و به دم اسب رسید و دستش را محکم بر دم اسب گرفت و داد زد که یک اسب دیگر بیاورید که این اسب تمام شد! و بعد گمانم اضافه کرده بوده که حالا حکایت آقای خامنه ای است!
به نظر می رسد با توجه به پیام های مکرر خاتمی که اگر بزرگان نظام به این نتیجه برسند که وضعیت کنونی به نفع کشور نیست آن وقت فرصت برای کار هست (بخوانید نامزد شدن خاتمی برای انتخابات) بار دیگر خاتمی به آیت الله خامنه ای پیام می فرستد که برخلاف خودت که اسب را وارونه نشسته و خواستار تغییر قانون اساسی بودی ما حاضریم حتی با همین قانون اساسی هم کار کنیم اگر بگذاری!

به این نمی گویند خبرنگاری مستقل و حرفه ای!

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
آقای مایک والس  مجری پرآوازه ی برنامه ی شصت دقیقه شبکه ی سی بی اس که معتقد است مصاحبه ی او با احمدی نژاد باعث معروفیت جهانی احمدی نژاد شد (و به نظر می رسد از کرده اش پشیمان هم باشد!) به خاطر مصاحبه ای جایزه می گیرد که شاید بشود گفت مهمترین بخش آن را حذف می کند. داستان جدید نیست ولی لطف مرور کردن دارد. بی گمان گشاده گویی های اولیه جناب احمدی نژاد در باره ی اسراییل و هولوکاست زمینه ی چنین تحریف هایی را فراهم کرد که به قول گوینده به گونه ای دنیا را تا آستانه ی جنگ جهانی سوم هم برد. ولی هر چه باشد به این نمی گویند خبرنگاری مستفل و حرفه ای با ادعای دمکراسی. (ویدئوهای دیگر این شبکه ی یوتیوبی هم جالبند.)


۱۳۸۷ آذر ۱۲, سه‌شنبه

خوش بختی نیک آهنگ بودن!

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
نیک آهنگ عزیز به نوشته ی مشکلی به نام نیک آهنگ بودن پاسخی دنباله دار داده است (اینجا ) که به نظرم به شفاف شدن این مشکل کمک بزرگی می کند. در زیر پاسخ های نیکان وتوضیحات و یا پاسخ هایم به آن ها را می آورم. البته پر مسلم خبرنگاران داخلی خود نیز یا به همراهی با او و یا مخالفت حرف های خود را خواهند زد اما به صورت کلی بگویم یک: نمی شود وقتی که سیستم به صورت کلی ناسالم است توقع داشت که فقط یک جز آن سالم کار کند. دو: روزنامه نگاران داخلی با شخصیت حقیقی اشان روزنامه نگاری می کنند و دوستان خارج نشین با شخصیت مجازی اشان و این خود کافی است تا تفاوت ها را دید.

اول: خبرنگار باید نقش نظارتش را اولویت بدهد و ابزار بازی های حزبی نشود.
پاسخ: الان که تمام جبهه ی پهلوان پنبه ی اصلاحات هم توانایی نظارت و دخالت در امور کشور را ندارد چه انتظاری از خبرنگار؟ البته موافقم که کلا در جبهه ی اصلاح طلبی شهامت و هزینه پرداختن غایب است از جمله در میان خبرنگاران ولی نه فقط خبرنگاران.
دوم: «با وجود بی​پاسخ بودن بسياری از سوالات بازمانده از دوران قدرت اصلاح​طلبان، چرا همکاران روزنامه​نگار من که انتقاد از دولت قبلی زندگی​شان را تهديد نمی​کند، ساکت می​مانند؟»
پاسخ: اول اینکه حالا که در قدرت نیستند این انتقادات چه سودی دارد جز اینکه مهمات آتش رد صلاحیت ها بشود؟ دوم خودت گفته ای که خیلی مطالب را می دانی که قابل انتشار نیستند؟ چرا آن ها را نمی گویی؟ چون به درستی می دانی که مورد سوء استفاده قرار می گیرد و یا زندگی و امنیت بسیاری را به خطر می اندازد. دقیقا به همین دلیل بعضی ها مطالب دیگری را قابل انتشار و انتقاد نمی دانند. گاهی فرق در مرز بندی هاست و نه در اصول.
سوم: دولت خاتمی از روزنامه نگاران حمایت نکرد و به محیط زیست آسیب زد. چرا خبرنگاران انتقاد نمی کنند؟
پاسخ: موافقم. باید جاهایی که فرصت طلبان کمتر امکان سوء استفاده دارند انتقاد صورت بگیرد.
چهارم: «وقتی مديران روزنامه حقوق بگيران دولت هستند، چگونه می​توانند از منافع مردم در برابر دولت دفاع کنند؟ ... معتقدم بسياری از روزنامه​نگاران مورد علاقه​ام مجبورند به خاطر منافع خود، بسياری از واقعيت​ها را ناديده بگيرند. نگاهم هم مطلق نيست، اما اسم اين را روزنامه​نگاری مستقل نمی​گذارم. »
پاسخ: اینجا دیگر مشکل پیش می آید: می گویی نگاهت مطلق نیست ولی تقریبا این گونه است. کدام روزنامه نگار حقوق بگیر یک رسانه است که اجازه ی عملی داشته باشد خلاف مواضع آن رسانه فعالیت کند؟ این مسئله نه از لحاظ آرمانی که از لحاظ منطقی هم شدنی نیست. یا باید نان روزنامه نگاری نخورد و یا باید نان مشترک یک دستگاه را خورد مگر آن که خودت آن قدر فربه و قدرتمند شده باشی که بتوانی یک تنه کار یک رسانه را بکنی.
پنجم: «به دوستانم انتقاد دارم! به اینکه دوستانم تحمل شنیدن نازک​تر از گل به بت​هایشان را ندارند.»
پاسخ: موافقم: برای اینکه بدانی مواضعم در باره ی خاتمی چه بوده است این دو پست گویا هستند: خاتمی به چه دردی می خورد  و همچنین آقای خاتمی فاجعه را شما آغاز کردید .
ششم: «بدم می​آید وقتی می بینم روزنامه​نگار منتقد الان نان خور بنیاد باران است. فردا که خاتمی به قدرت رسید، لابد او هم مدیر رسانه​ای خواهد شد. آیا خواهد گذاشت انتقاد از خاتمی منتشر شود؟»
پاسخ: نمی دانم چرا نان خور بودن باید به ذات خود این قدر بد باشد. من تا بحال حتی در یک کامنت در هیچ جا به سبب وابستگی مالی  سایت روز و رادیو زمانه منفی نگفته ام ولی با این شیوه ی که می گویی باید همین نتیجه گیری بر هر کسی که نان خور جایی باشد مترتب باشد که به نظر من تا حدودی درست است چون ناگزیر است ولی الزاما باعث ننگ و طعن نباید باشد. (اتفاقا فعل و انفعالات اخیر رادیو زمانه و غیره هم شاید بی ربط نباشد.) وانگهی بعید است توقع داشته باشیم مثلا محبیان بیاید در روزنامه ی اعتماد بنویسد و یا منتجبی برود در کیهان بنویسد. چون این گونه نمی شود افراد می روند جایی که بشود نزدیک به مواضع شخصی اشان فعالیت کنند و البته ناچار باید نان هم بخورند. همان طور که نیک آهنگ هم نمی تواند نان خور موسسات و گروه های گوناگون نباشد.
هفتم: « خوشبختی من آنست که چون وابستگی حزبی و گروهی ندارم، راحت​تر از خیلی​ها می​توانم مسائل را لمس کنم بی آنکه موضعی ناشی از علایق گروهی بگیرم. البته این برایم کافی نیست، اما گمان کنم برای آدمی چون من لازم است.»
پاسخ: البته تمام راز هم همین است که خارج از ایران هستی و می توانی که وابستگی گروهی و سازمانی نداشته باشی و اتفاقا تمام حرف هم همین است. (گرچه حتی همین موقعیت هم الزاما نمی تواند تضمین کند که کسی بتواند «راحت تر ازخیلی ها» مسایل را لمس کند.) به عبارتی در حالی که خبرنگاران ایرانی ناچارند با شخصیت حقیقی اشان خبرنگاری کنند که تمام محدودیت های انسانی و داخل ایران را دارد امثال نیک آهنگ با شخصیت مجازی در این میدان وارد می شوند و از آزادی هایی سود می برند که هیچگاه در دسترس خبرنگاران داخلی نیست و این تقصیر آن ها نیست.

یک نکته: آن عدم وابستگی و فرار از باند بازی یی که نیک آهنگ از آن به نیکی یاد می کند اتفاقا شدیدا محبوب من هم هست و من بارها دیده ام که آزاد اندیشی افراد چگونه در چنبره ی باند بازی و باند سازی محبوس می شود و بدون خواست خودشان ناچار به حمایت و یا عدم حمایت از این و آن می شوند و بیشتر آدم های مایه دار و قابل اعتماد را بین مستقلان دیده ام. من جدا باورمندم که آزادی اندیشه جز با استقلال همه جانبه بدست نمی آید ولی داستان روزنامه نگاری که نه با عالم تجریدی اندیشه که با عالم واقعیات همیشه در حال تغییر روزمره سر و کار دارد و به نان و قاتق روزنامه نگار هم وصل است داستانش دیگر است.

دست آخر: نیک آهنگ به خاطر سلامت نفس و سابقه ی روشن و صداقتی که از خود در طول سال ها نشان داده همچنان دوستداران فراوانی خواهد داشت و در صحنه ی روزنامه نگاری موفق و موثر خواهد بود. البته یک احتمال کاملا واقعی دیگر هم این است که نیک آهنگ عزیز سقف شهامت و استانداردهای روزنامه نگاری را به قامت رشید و بلند و روحیه ی خستگی ناپذیر خود می گیرد برای همین است که گاهی از کوچک اندامی برخی شاکی می شود. آن چه که این نوشته خواست بگوید این بود که شاید گاهی از راه دور این اندازه گیری کمی از دقت خارج شود و دوری از صحنه اندازه  گیری واقعی را سخت کند وگرنه هیچ کس بر خیر اندیشی و نیک آهنگی او خدشه ای نمی بیند. ضمن آن که موفقیت های او در صحنه رسانه های انگلیسی زبان باعث افتخار روزنامه نگاران ایرانی است. 

۱۳۸۷ آذر ۱۰, یکشنبه

زن به راحتی مرد به رختخواب ممنوعه نمی رود؟ یک گفت و گو

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
از طریق وبلاگ افکار انارخانم (که از دیرباز با آن آشنا بودم) برخوردم به بحثی که کیوان (وبلاگ 35 درجه ) باز کرده و برخی هم به همراهی یا پاسخگویی و مخالفت نوشته اند. گرچه در باره ی نوشته ها طبیعتا من هم نظراتی دارم  ولی آن چه بیش از حد توجهم را جلب کرد مقدمه چینی و شیوه ی مطرح کردن بحث کیوان است. او که گمانم نه از سر فروتنی نخ نما بلکه از سر واقع گرایی تیتر دوم وبلاگش را «افکار آماتور» گذاشته است ابتدا در این پست سئوال می کند  که آیا فهم ما از وفاداری و خیانت صرفا برساخته ی تکرار عرف است و یا اینکه چیزی مطلق در آن نهفته است. و البته با آگاهی از برخی برخوردها خواهش کرده که با خواندن پست او را قضاوت شخصیتی نکنند. آنگاه در پست مفصل تری(من و تن و يار مهربان ) ابتدا مفروضاتش را مطرح می کند تا خوانندگان بدانند او از چه موضعی صحبت می کند و این بهترین کاری است که باید هر کسی در ابتدای معرفی هر فکری انجام دهد. آنگاه نظراتش را معرفی می کند. مثلا اینکه تعمیم نظرات و تجربیات شخصی امان به تمام تجربه ی انسانی احمقانه است. بعد مطرح می کند که رفتار جنسی مرد و زن با هم تفاوت دارد ولی صادقانه اعلام می کند که ادعای تحقیق علمی ندارد و فقط از مشاهدات شخصی اش نتیجه گیری می کند که شاید درست یا نادرست باشد ولی ارزش این را دارد که مطرح بشود تا شاید با کمک دیگران نور بیشتری بر آن بتابد.  آن وقت می رسیم که بند ششم نوشته اش که این نوشته را بیشتر برای آن بخش نوشته ام. می شود کاملا با این نوشته مخالف بود ولی شهامت فکر کردن و سئوال کردن نویسنده وبلاگ ستودنی است. گذشته از این ظاهرا این ها همه مقدمه است و قرار است نتیجه گیری بعدا بیاید:) ضمنا در پایین نوشته آدرس نوشته های مربوط هم داده شده که علاقه مندان می توانند مراجعه کنند. کامنت زیر تمام این پست ها هم خواندنی اند. ء

۱۳۸۷ آذر ۹, شنبه

مشکلی به نام نیک آهنگ بودن!

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
نیک آهنگ کوثر و انتقادات تیزش ( بیشتر نوشتاری) سال هاست دوستان قدیم و هم کاران اصلاح طلب داخل کشوراش را آزار می دهد (و یا گاهی کیهانی ها و کیهانی مسلک ها از نظراتش برای تخریب اصلاح طلبان استفاده می کنند.) بخشی اش البته بر می گردد به روحیه ی عمیقا انتقاد گرش که او را مجبور به دوری از وطن هم کرده است. هر بار که انتخاباتی در پیش است بگو مگو بین نیک آهنگ و همکاران قدیمی اش بالا می گیرد. برای پی بردن به مشکلی به نام نیک آهنگ بودن باید حداقل دو سئوال را پاسخ داد. 1. تفاوت نیک آهنگ با روزنامه نگاران داخل ایران در چیست؟ آیا آن ها به اندازه ی کافی شجاع و منتقد نیستند؟ 2. چرا این قدر حساسیت در باره ی او وجود دارد؟
اول
الف. منتقدان داخلی تامین جانی و آزادی سیاسی لازم را برای بیان انتقادات تند و آشکار ندارند.ء
ب. منتقدان داخلی به سبب ارتباطات شغلی، تعهدات صنفی، وابستگی های گروهی به دسته های سیاسی و دوستی های شخصی بین ایشان و کنشگران سیاسی و اجتماعی آزادی انفرادی برای بیان نظرهای شخصی اشان ندارند و چه بسا که بسیاری جمع بودن را به فرد بودن ترجیح دهند (گاهی شاید افراد از نبود آزادی انفرادی آگاهی هم نداشته باشند). البته عباس عبدی استثناست که گمانم جایگاه سیاسی و سازمانی او فراتر از مقایسه اش با هم نسلی های نیک آهنگ باشد.ء

 پ. انتقاداتی که روزنامه نگاران داخلی بیان کنند تاثیر مستقیم و حتی روزانه بر اشتغال و وضعیت مالی آن ها می گذارد در صورتی که نیک آهنگ انتقاداتش از یک طرف از طریق نشریات اینترنتی باعث درآمد برای او می شود و از سوی دیگر در آمد روزنامه نگاری اش در رسانه های کانادایی هیچگاه از قبل انتقاداتی که مطرح می کند آسیب نمی بیند (اگراحیانا تقویت نشود). (این ها را به عنوان عیب ذکر نمی کنم ولی واقعی بودنشان را نمی توان انکار کرد.)ء

دوم
الف: نیک آهنگ یکی از فعال ترین و باهوش ترین کارتونیست های همروزگار ماست. فعالیت های او در رسانه های مختلف در اوج دوران اصلاحات و زندان رفتنش و یا مجبور به ترک وطن کردنش در کنار فعالیت او در سایت های منتقد بعد از خروجش از ایران (روز، رادیو زمانه) و پر نویسی اش در وبلاگش (که بسیار صمیمی و بی فاصله می نویسد) او را چهره ای به روز و مورد توجه قرار داده است. او همیشه نگران وضع ایران بوده و تلاش کرده به دیگران بقوبالند که انتقاد بی رحم و گذار از چرخه های آزموده ی سیاست گزینه ی مناسب حرکت است. نیک آهنگ آن قدر در روزنامه نگاری معاصر ایران نقش داشته و دارد که توجه به نظراتش تا حدی ناگزیر ا ست.ء

ب: بخشی از این حساسیت ویژه را البته خود نیک آهنک با ذکر اینکه دوستان ایمیل زده اند و کامنت گذاشته ا ند و انتقاد کرده اند و چنین گفته اند و چنان اعتراض کرده اند به وجود می آورد. به عبارتی نیک آهنگ سعی می کند یه این ترتیب هم از دایره ی دوستان قدیمی جدا نشود و هم چنان نشان دهد که ارتباطش را با واقعیات داخل ایران حفظ کرده است. واقعیت این است که هیچ کدام از این اهداف عملا محقق نشده اند. اول اینکه با انتقاد از راه دور جمع های داخلی را هم متفرق و گیج کرده و در درجه ی دوم اتفاقا اعتراض کنندگان اکثرا به او تذکر می دهند که او از واقعیات ایران جدا شده است و به جای توجه به حال با استفاده از انبان خاطرات قدیم برای امروز نسخه می پیچد.ء

مطمئنا این ها تنها دلایل نیستند و این مشکل تنها مختص نیک آهنگ نیست. اما این مختصر گذرا شاید کمی از موقعیت هایی  اینچنینی رمز گشایی کند.ء

۱۳۸۷ آذر ۸, جمعه

دیگر ایران جزوی از دنیا نیست؟

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
خبرگزاری فرانسوی در اینجا خبر می دهد که پیرترین فرد دنیا در آمریکا درگذشت. او 115 سال و 220 روز سن داشته است.  و حالا پیرترین فرد یک زن پرتغالی است که 15 سال و 78 روز سن دارد. 
این در حالی است که یک هفته قبل خبرگزاری جمهوری اسلامی گزارش می دهد که یک زائر مکه 116 سال سن دارد.
انگار دیگر همه توافق کرده اند که ایران کره شمالی دوم باید بشود!ء

یک نکته ی کوچک اما مهم پیش گیری از آتش سوزی

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
سشوارها جدید گمانم بیشترشان یک گرماسنج دارند که بعد از مدتی که خیلی کار کرده باشند اگر سشوار را خاموش و دوباره روشن کنید از روش شدن دوباره سشوار جلوگیری می کند. یعنی با وجودی که دکمه ی سشوار روشن است خود سشوار خاموش می ماند. اما پس از ان که گرما سنج خنک شود سشوار خودبخود روشن می شود. خیلی امکان دارد کسی در این حالت سشوار را رها کند به اتاق و یا طبقه ی دیگری و یا حتی سرکار برود درحالی که سشوار در نبود فرد در آنجا روشن می شود و اتفاقی که نباید شاید بیافتد... درس و نکته ای که چندی پیش با قیمت بسیار زیاد و تلخی آموختم.  یادمان باشد سشوار را خاموش کنیم یا همیشه پس از استفاده آن را از برق بکشیم. همین.ء

۱۳۸۷ آذر ۶, چهارشنبه

بلندگوی دولت در اعترافی طالبانی: دمکراسی، جامعه ی مدنی و توسعه ضد الهی اند

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
به امید تخریب گنجی و شاید اصطلاح طلبان رجا نیوز ناخواسته راز مگوی دولت نهمیان را علنی کرد .ء

«گنجي كه گويا فهميده كه ذات توحيدي دين با ذات اومانيستي و ضد الهي مباحثي چون دموكراسي ، جامعه مدني  (civil society) و توسعه(modernization) داراي تناقض ماهوي است ...  «

جالب اینجاست که با این اعتراف احمدی نژادی ها ناخواسته حرف های گنجی را تایید کرده اند و مشروعیت خودشان را هم که با رای انتخاب شده اند زیر سئوال برده اند. حالا می شود پیش بینی کرد  قرار است از صندوق های رای سردار محصولی چه دمکراسی یی خارج شود. و شاید مهمتر از همه این که مشروعیت تمام جمهوری اسلامی که افتخارش به این است که در همه پرسی سال 1358 با رای 98 درصدی به تایید مردم رسید نیز باد هوا شد رفت! حالا خوب است این اعتراف بزرگ ذوب شدگان در ولایت فقیه را بگذارید کنار جمله ی معروف آیت الله خمینی: «میزان رای مردم است.» از کنار این اعتراف طالبانی رجا نیوزی ها نباید آسان گذشت.ء
ء
کمی با ربط: دلم به حال بسیجییانی که به اسم دولت نهم بد نام شده اند می سوزد

۱۳۸۷ آذر ۴, دوشنبه

امر به منکر از جانب رییس جمهور انقلابی-اسلامی: آمار سازی کنید

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
آقای احمدی نژاد سه سال و نیم رییس جمهور بوده است و به جای ارائه ی کارنامه ی دولتش، در مجمع عمومی بانک مرکزی از بانک مرکزی می خواهد که «روش‌‏هاي محاسبه نرخ رشد و تورم بايد مبتني بر شرايط جامعه باشد» . این یعنی اینکه: جواب معادله ی معروف «دو ضربدر دو» بستگی به وضع جامعه دارد: ممکن است سه یا چهار یا پنج یا حتی 138  بشود (همان کاری که مجلس با علم ریاضی کرد و محصولی را با نیم نفر اکثریت وزیر کرد!) به زبان دیگر ایشان می خواهد که علم اقتصاد و متغیر های اندازه ی گیری رشد و تورم را چنان به روش های انقلابی تحریف کنند و تغییر بدهند تا از دل آن بشود آمار داد که دولت فخیمه ی ایشان هم رشد در کارنامه اش دارد و هم تورم آن چیزی نیست که مردم عذاب آن را می کشند. 
ایشان همچنین می خواهد که «تحليل‌‏هاي ارائه شده از سوي بانك مركزي بايد اميدبخش باشد.» حالا این را مقایسه کنید با تحلیل ها و امار و حتی پیش بینی هایی که هر روزه از طرف منابع مختلف غربی می شنویم که با استناد به همان ها ایشان از سقوط اقتصادی غرب دست افشانی و پای کوبی می کند. امر به معروف دولت نهم را با چماق ها و افتابه های  انتظامی در خیابان ها دیده ایم و حالا این هم امر به منکرش. دروغ بگوییم تا اسلام پیروز شود!ء

۱۳۸۷ آبان ۲۶, یکشنبه

چند ماه گذشت ...

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
ء... نه تلخی ها کمترشده اند و نه احساس کوتاهی کردن قابل سرپوش گذاشتن است. باز می نویسم ولی با گذاشتن وقت کمتر و به دو دلیل: یک: دوستان مجازی واقعی بسیار گران قدری دارم که حاضر نیستم آن ها را نیز از دست بدهم و بودن شریف اشان را نادیده بگیرم؛ کسانی که بودنشان بوی اصالت می دهد و دوستی اشان عمیق و فخیم است (:همدردی هایتان سخت کمکم کرد. مرحمی بود واقعی. سپاس گزارم بسیار.) دوم: ایران  هر روز ویران تر می شود و اگر کمترین کاری می شود برایش انجام داد نباید کوتاهی کرد. هم اندیشی همیشه از تک اندیشی سازنده تر است. ء

۱۳۸۷ تیر ۱۳, پنجشنبه

لعنت بر این اینترنت و سیاست

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
یک مصیبت و یک حادثه یک باره آمد. حدود 30 ساعت است که نخوابیده ام ولی بخورد توی سرم. چه شب و روز شومی و چه بی خوابی بی خاصیتی. یک آشنای قدیمی و سالمند دیروز فوت کرد. تنها بود و من این اواخر خیلی کم به دیدنش رفته بودم. بی چشمداشت خوبی می کرد و خوب بود. سخت غمدارم. دیروز صبح فوت کرده است. فعلا جز بغض و اشک و ندامت چیز دیگری برای نوشتن ندارم ... خبر فوت او را دیشب در بیمارستان به من دادند وقتی که بربالین یک دوست بودم! خانه اش آتش گرفته و به سختی جان سالم به در برده است (کمی معلولیت دارد). خانواده اش اینجا نیست و تا حدود دو ماه دیگر نیز نخواهند امد. سوختگی اش تقریبا زیاد است و دلخراش. تا مرا دید بی صدا گریه کرد... دوست دارم فکر کنم از درد بود و نه از تنهایی. ولی نمی توانم به این راحتی خودم را گول بزنم. این اواخر از او هم کمتر خبر گرفته بودم. امانتی های مهم من هم سوخته که فدای سرش. از سه روز پیش بستری بوده و من بی خبر ... تنها کسی که در این سه روز به دیدنش رفته من بودم! باید پی گیر خیلی کارهایش باشم ... اولویت هایم را باید دوباره تعریف کنم. لعنت بر اینترنت و وقتی که از آدم می دزدد... لعنت بر وضع سیاسی ایران که وقت های زیادی را همیشه هدر داده است به کاسه ی چه کنم چه کنم به سر و صورت همدیگر زدن و به زمین و زمان بد و بیراه گفتن. و یک عده هم همچنان مشغول دزدی گرگی اشان. گمان نمی کنم دیگر زیاد اینجا بنویسم و یا بتوانم به زودی به دوستان مجازی سر بزنم. می دانم که کوتاهی کرده ام و باید جبران کنم اگر بشود. یک وبلاگ و شخصیت مجازی بی جان هزاران بار ترجیح دارد به از دست دادن دوستان و ... بی اینترنت و اخبار کسی نمی میرد ولی اگر از کسی خبر نگیری شاید بمیرد و برای همیشه توی دلت بماند و شانه های کوه هم برای کشیدن بار ندامتش کافی نباشد ... ء

۱۳۸۷ تیر ۱۱, سه‌شنبه

زرنگ بازی

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
اول های اومدنم به بریتانیا بود. دیدم پشت چراغ قرمز توی یک لاین بیست تا ماشین پشت سر هم هستند و توی لاین دیگه فقط یکی. تعجب کردم. دوستم گفت: انگلیسی ها از زرنگ بازی خیلی بدشون می آد. نکنه تحریک بشی بری توی اون لاین و بعد مثلا راهنما بزنی که اشتباه رفتم بهم راه بدین! انگلیسی ها محترمند راه بهت می دن ولی ... همیشه از زرنگ بازی در آوردن برای بدست آوردن چیزی به قیمت احمق تلقی کردن دیگران متنفر بوده ام. ولی انگار این شده رسم و راه خیلی ها...ء

 پی نوشت: انسان عزیز به ژرفی در نظرات اشاره می کند که : "مرام جماعت کنونی اینه که:" اگه هم احمق فرضت کردم و زرنگ بازی درآوردم... جرات داری به روی خودت بیاور... سرت را بینداز پایین"ء

۱۳۸۷ تیر ۱۰, دوشنبه

نقش شوخ طبعی در طراوت و دوام زندگی

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
 بارها شنیده ایم که دخترها و پسرهای غربی می گویند از دیگری خوششان می آید چون ساعات خوشی را با او دارد. همان
S/he makes me laugh
شاید اول این مهم نیاید ولی واقعیت این است که تا وقتی که نوع  شوخ طبعی و شوخی های طرفتان واقعا  برایتان جالب و دوست داشتنی و جدید نباشد نمی شود امیدی به طراوات و ماندگاری آن رابطه داشت. باید شوخ طبعی طرفتان نوعش به گونه ای باشد که شما نتوانید مانند آن شوخی کنید ولی برایتان خیلی هم جذاب باشد. زوج هایی که برای هم کسل کننده می آیند اغلب از این کمبود رنج می برند.ء

۱۳۸۷ تیر ۹, یکشنبه

اگر من جای خدا بودم همان یک لحظه ی اول ...

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
تلخ و شیرین نویس مشهدی دعوتم کرده خدایی کنم! اوه مای گاد!ء
اگر من جای او بودم همان یک لحظه ی اول ... به همه می گفتم که من اصلا وجود ندارم بروید مثل آدم زندگی اتان را بکنید و این قدر داستان و شعر درست نکنید. خودتان من را درست کرده اید که کاسبی کنید و سر هم دیگر را کلاه بگذارید، چرا پای من را وسط می کشید؟! اگر من خدا بودم چرا موسی را بفرستم بگویم شنبه را تعطیل کند و عیسی را بفرستم بگویم یک شنبه را و محمد را بفرستم بگویم جمعه را؟ چرا کاری کنم که عیسوی شرابش را در کلیسا بنوشد و مسلمان به جای شراب شلاق بخورد؟ اگر من وجود داشتم و اینقدر مهربان بودم که همه ی دین ها می گویند چرا بیشتر تلفات تاریخ و جنگ ها در تاریخ با نام دین و انجام تکلیف دینی و هدایت مردم و بردن مردم به بهشت صورت گرفته است؟ اگر من خدا بودم چرا این همه آدم کج و معوج به اسم من روی زمین خدایی می کنند و کلید بهشت می فروشند و یا دنیا را برای مخلوقات من(؟!) جهنم کرده اند؟ خدایی که به عبادت محتاج باشد، خدایی که قسم بخورد جهنمش را از نافرمانان پر می کند، خدایی که فقط محبان علی را به بهشت راه بدهد و بقیه پیامبرانش بشوند زرشک، خدایی که می گوید زمین آزمایشگاه است و آدم ها موش آزمایشگاهی و تمام آن چه که در زمین حرام کرده را در بهشت وعده می دهد من نیستم. اصلا من نیستم.

بروید مغزتان را بکار ببرید و بیخود بی عرضگی هایتان را به اسم این که من چیزی می دانم که شما نمی دانید نگذارید. اگر نمی توانید از پس گردن کلفت هایتان بر بیایید چرا پای من را وسط می کشید؟ نخیر قرار نیست من در آن دنیا حساب لات و لوت های دنیا را برسم. اگر عرضه دارید خودتان از خجالتشان در بیایید و الکی خودتان را بچه مثبت های بی عرضه ی بهشت معرفی نکنید. یعنی چی دست روی دست می گذارید و منتظران فلان و بهمان می شوید. آقا جان قرار نیست کسی را بفرستم. مفهوم شد؟ همه ی شما ها چند میلیاردی سلول خاکستری در آن مغزهایتان دارید بکارش ببرید و بجای تسبیح استخاره انداختن از این سلول ها استفاده کنید تا فاسد نشود. اگر در قدرت طلبی و فریبکاری روی مزرعه ی حیوانات را هم سفید کرده اید و به همه ی دنیا گند زده اید چرا می گویید قضا و قدر من است؟ یعنی اگه من خدا بودم اندازه ی مدیر گوگل هم عرضه نداشتم یک دم و دستگاه درست و حسابی راه بندازم که هم کارمندش راضی باشد هم مصرف کننده اش؟! شما یک بار در این گوگل ساین این کنید تا دو هفته بس است لازم نیست روزی چند بار جلویش خم و راست بشوید و هزار خواهش و تمنا کنید تا سرویس هایش مثل ساعت کار کند.

وضع دعا و نفرین هایتان هم از همه بدتر است! بهتان گفته باشم که 99.99 در صد این دعاها اسپم است و اصلا در میل باکس من ظاهر نمی شود (تازه اگر باشم!). آخر یعنی چی خدایا همه را خوشبخت کن؟! یا خدایا خشتک رییسم تو اداره پاره بشه تا دلم خنک بشه! یا خدایا کاری کن که فلانی باد در کردنم را نشنیده باشد! بروید خودتان را هم بکشید و زندگی اتان را به دستتان بگیرید. خلاصه اینکه من نیستم. من را قاطی این بازی ها نکنید. بروید دکان دستگاهتان را جای دیگری باز کنید بگذارید من وبلاگم را بنویسم! :»)ء

در مقام خدایی! و به جهت حداقل یک بار خدایی کردن خیالی همه را به عدالت به این بازی اللهی دعوت می کنم. بعضی از دوستان عبارتند از: کریمسون، استاد عزیزم شیطان، نوش آذر، یوزپلنگ، عزیز، رودرانر، قلی (ساچ)، بائوبا، فروغ، مونا، بیــداد، فرنگی، ملا حسنی، صوفیانه، نیکو، اولاد، آزاد نویس، پیکولو، نیما هراتی، زهــرا، سهیل سروش نیا، امید، دیانا (شیرین)، دو صدا، سعید (هیلی بیلی)، لوکادیوم، پوریاور، یکی یه دونه، پلنگ، سعید اینویزبل، آنا ماریا، تلخون، سوشان، یونس (ویندوزلب)، یونس (بالاترینی)، رویای آبی، جدیدیان، امیر اپت، کورش، مرموز، کلاغ سیاه، کرگدن، تارای سپید رو، کورش دل تنگ، یولیو، "گل آقا" مارکوپولو، فضول باشی، فرزاد، شایگان، آته ایست، حوزه، سیروس، گجمو، علی دچار، آریوبرزن، ابی (آرین من)، خیابان 11، گناهکار، کمانگیر، انارخانم، دختر ترشیده، و ... (البته اگر دوست دارند). ء

خدای خالق بازی نیز بارباپاپای عزیز است. ء

نقش تحریم های بین المللی بر ملت ها

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
ء1. حدود 14000 بریتانیایی در زیمبابوه زندگی می کنند و دولت بریتانیا تلاش کرده دشمنی اش با موگابه را جوری مدیریت کند که باعث آسیب رسیدن به این بریتانیایی ها نشود.

2. بی بی سی از حضور در زیمبابوه منع شده است و برای همین هم اخبار ضد موگابه ای را با پیاز داغی بسیار زیاد پخش می کند. از پریروز که امبکی (رییس جمهور آفریقای جنوبی) گفت: «رابطه ی بین من و موگابه همانند رابطه ی پدر و فرزند است» بی بی سی بلافاصله شروع کرده است به پخش برنامه هایی برای تخریب امبکی (البته این کار را با زیرکی انجام می دهد).

3. امروز یک نفر در باره ی مخرب بودن تحریم های بین المللی برای ملت ها نکته ی بسیار جالبی را در برنامه ی سیاسی صبح یک شنبه شبکه ی یک بی بی سی یاد آوری کرد: موگابه 84 سال سن دارد وامروز باز هم رییس جمهوری جدیدش را آغاز کرد. از طرف دیگر امید به زندگی در کشور تورم زده و فقر زده و ایدز زده ی زیمبابوه 37 سال است. حالا اگر جامعه ی بین المللی این کشور را تحریم کند چه کسی زیان می بیند؟ عین همین نکته برای کره شمالی و برمه و عراق هم اتفاق افتاده است ولی ملت ها همچنان بهای بازی سیاست مداران نالایق را می دهند. ء

۱۳۸۷ تیر ۵, چهارشنبه

مصادره ی ثروت ملی و تیر خلاص به مردم سالاری: نفت سر سفره ی رهبری رفت!

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark

خبر ساده اما تکان دهنده است: از این به بعد بنیاد مستضعفان که خود بزرگترین کارتل اقتصادی خاورمیانه تلقی می شود و رییسش را رهبر نصب می کند و در برابر مجلس نیز پاسخگو نیست می تواند مجزا از وزارت نفت اقدام به فروش نفت کند. این توافق نامه بدون انجام هیچ مناقصه ای و به دور از رای و نظر مجلس و افکار عمومی صورت گرفته است. علاوه بر تضاد این زد وبند مالی-سیاسی با اصول و روح قانون اساسی، ضربه ی جبران ناپذیر حراج کردن حقوق و ثروت ملی و ریختن آن به چاه بی انتهای بیت رهبری احتیاج به عکس العمل جدی و هوشیاری فراوان دارد.واقعیت این است آنچه را که مصدق با هزار تلاش ملی کرد دولت احمدی نژاد آن را به ولایت فقیه تقدیم کرده است.

چندی پیش احمدی نژاد گفت: «در یه جلسه‌ای که با هم داشتند اون رئیس کلشون گفته بود فلانی هر چه قدر تلاش بکنه ما می‌زنیمش زمین! برای اینکه دو جا دست ماست. یکی نفت و یکی بانکه». گویی اکنون بعد از برکناری وزیر اقتصاد و وزیر نفت و حالا بردن نفت (این ثروت ملی) سر سفره رهبری، دست منتخبان مردم (اگر هم حتی آزادانه انتخاب بشوند) از ثروت ملی کوتاه می شود. همدستان بیت رهبری به اسم مقابله با مافیای قدرت و فساد و افشاهای پالیزداری در حال انباشته کردن قدرت و ثروت در خانه های تاریک خویشند. داستان این است که از این به بعد دیگر پول نفت در اختیار دولتی که هر چهار سال مثلا با رای مردم انتخاب می شود نخواهد بود و به خزانه ی پر نشدنی رهبری سرازیر خواهد شد. این عین نقض کامل قانون اساسی و تیر خلاص به تلاش مردم برای به عهده گرفتن سرنوشت خویش است. از این به بعد فروش و هزینه کردن ثروت ملی نفت حتی نمی تواند تحت تحقیق و بررسی مجلس قرار بگیرد و نمایندگان (هر چند فرمایشی) مردم نیز نخواهند توانست از سرنوشت و حیف و میل سرمایه و ثروت ملی با خبر شوند. این یعنی اینکه دیگر اکنون بیت رهبری و دار و دسته احمدی نژاد مستقیما با مردم و حقوقشان مبارزه می کنند و از کنار این به سادگی نمی توان گذشت. ء

۱۳۸۷ تیر ۴, سه‌شنبه

داستان مددی بیشتر یک حالگیری سیاسی است تا فاجعه ای اخلاقی

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
وبلاگ نویس محترم یوزپلنگ عزیز خواسته است دوستان به صورت مشخص تری در باره ی داستان معاون دانشگاه اعلام نظر کنند. چشم. شیوه ی جالب توجه خودش قرار گرفتن در جای هر یک از بازی گران این حادثه است که من این هنر را ندارم و به همین شیوه ی ساده نظرم را می گویم. کاش قبول افتد.

واقعیت این است که به نظر من داستان مددی بیشتر یک حالگیری سیاسی است تا فاجعه ای اخلاقی. و در هیاهو سیاسی نباید توقع عدالت داشت همان گونه که مثلا در جنگ بسیاری از مهربانی ها و درک های معمولی غایب است و طرفین با گلوله گفت و گو می کنند. هم محکوم کردن ها و هیاهو ها مچ گیرانه و حال گیرانه و گلوله ای بود و هم پاسخ ها و انکارها: عین همان داستانی که چندی پیش از توپخانه ی کیهان به طرف یک استاد دانشگاه هنر پرتاب شد. دود تسویه حساب های سیاسی و بوی بد نفرت و فضای سیاه مچ گیری، افشاگری و دام سازی کلا چیزی نیست که من به آن علاقه ای داشته باشم و یا بخواهم از آن درس اجتماعی و اخلاقی و حتی سیاسی بگیرم. اما چند یادک را توجه کردنی می دانم:

اول: اگر توقع از انسان را به حدی بالا ببریم که طبیعت جایز الخطا بودن او را انکار کنیم آن وقت به نظرم در باره ی انسانی غیر واقعی صحبت می کنیم که وجود خارجی ندارد. بهتر است به خطا ها به عنوان خطا نگاه کنیم نه تیر خلاص به زندگی. خطا کار (بسته به میزان خطایش) از دایره ی انسانیت خارج نمی شود.

دوم: اگر نگاهمان از اخلاقی به قانونی تغییر پیدا کند وضیعت بهتری پیدا خواهیم کرد. ایشان هم جرمی مرتکب شده است (اگر ثابت شود که جرمی اتفاق افتاده است). آن وقت باید متناسب با آن مجازات شود نه آن که از زندگی ساقط شود.

سوم: وقتی فضا بسته باشد و نور عدالت خاموش آنگاه مردم به هر خس و خاشاکی می آویزند تا از بانیان ظلم انتقام بگیرند و برای این نمی توان بر ایشان گناهی نوشت گرچه در این بین جمعی بازیچه و بعضی قربانی می شوند. برای همین است که اگر از دروازه ی بزرگ سیاست به این رویداد نگاه کنیم چیز دیگری می بینیم و اگر از دریچه ای کوچک افراد در گیر در ماجرا آن را زیر نظر بگیریم، داستان، چیز دیگری خواهد شد.

چهارم (پی نوشتانه): هر کس که حضور و نقش اجتماعی بیشتری داشته باشد طبیعتا به همان نسبت جرمش بیشتر به چشم می اید و در باره ی آن بحث می شود ولی این الزاما باعث بزرگی جرمش نمی شود ولی باعث بزرگی سقوط اجتماعی اش می شود. به همین ترتیب اگر وابستگی سیاسی و یا حزبی داشته باشد به نسبت بزرگی مقامش همان قدر به حزب و دسته اش نیز آسیب می رساند.

پی نوشت دو: دیدم که یوزپلنگ عزیز در کامنتی گفته که قصد خاصی از نحوه ی بیان خودش دارد. در آن صورت پاسخ های من:
1. وزیر: پی گیری می کردم.
2. معاون: استعفا می دادم. حقیقت را تا حد ممکن می گفتم و اگر لازم بود از کسانی عذر خواهی بکنم می کردم.
3. دختر: نمی دانم شرایط ایشان کلا چگونه بوده پس نمی توانم تصمیم بگیرم.
4. دانشجویان: مطمئن نیستم که اصالت و وزن سیاسی - اجتماعی این قضیه آن قدر باشد که بشود از دانشجویان دانشگاه های دیگر هم توقع عکس العمل داشت.


برای احترام به قوانین این نظر دهی از دوستان گرامی آریو برزن، بیداد، سیروس، صوفیانه و نیما و یا هر دوست دیگری که مایل است دعوت می کنم اگر دوست دارند در این باره نظرشان را بگویند. (البته از آوردن نام دوستانی که قبلا توسط دیگران دعوت شده اند خود داری کرده ام.) ء

روز مادر، یک بیت قدیمی و تاملی از جنس دیگر

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
شرحی لازم نیست، بیت خودش گویاست. اولین باری که شنیدمش برای همیشه در خاطرم ماند و وقتی که نزدیکی های روز مادر می شود و همه جا پر از قربان و صدقه می شود بیشتر به یادم می آورد خیر ها و خارهای بودن را. ء

چون هستی من زهستی اوست ......... هم دارم و هم ندارمش دوست

اصل بیت: چون هستی من زهستی اوست ....... تا هستم و هست دارمش دوست

۱۳۸۷ خرداد ۲۷, دوشنبه

احمدی نژاد کوچک درون ما رییس جمهور شده است از او هم متنفر باشیم اگر صادقیم

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
هر چی بیشتر رفتارهای ایرانی با رفتار دیگران مقایسه می شود بیشتر در می یابیم که (جدای از گرایش مذهبی) رفتار احمدی نژادی یک حادثه نیست و نوعی برآیند رفتار ایرانی است. (انگلیسی ها اغلب می کوشند هنگام ناگواری ها جنبه ی گوارایی بیایند و به آن خوش باشند.) گمانم بهترین جنبه ی گوارای رییس جمهور شدن احمدی نژاد این باشد که یک بار به چشم خود می بینیم چه اتفاقی می افتد اگر احمدی نژاد کوچک درون ایرانی ها رییس جمهور شود. پنهان نکنیم: هر کدام از ما یک احمدی نژاد خرد (و گاهی بزرگ) در وجودمان داریم.

منظورم همان ایرانی یی است که خود را مسئول تمام دنیا می داند. ایرانی یی که مدعی تخصص در همه چیز است. ایرانی همه چیز دانی که فکر می کند خیلی زرنگ است و می تواند راه چند ده و گاهی چند سد ساله ی دیگران را در چند ماه و چند سال مثل آب خوردن بپیماید و برای دیگران شکلک هم در بیاورد. ایرانی یی که توهم توطئه دارد. ایرانی یی که به جای راه درست، عاشق میان بر است. ایرانی یی که وارد هر جمعی می شود به یکباره نسبت به تمام آن ها احساس روشن فکری و مسئولیت (الهی) می کند و می خواهد یا آن ها را از عقب ماندگی دین دار بودن برهاند و یا آن ها را از چنگ فرهنگ منحط غرب نجات دهد و به بهشت برساندشان. ایرانی یی که همیشه دوست دارد دیگران را هدایت کند و برایشان تصمیم بگیرد. ایرانی یی که برچسب زدن و مسخره کردن و کنایه زدن و (گاهی لودگی) شده است زبان ارتباط برقرار کردنش با دیگران. ایرانی یی که حذف مخالفش را بهترین راه مقابله می داند. ایرانی یی که همیشه ایرانیان دیگر را مقصر می داند.

ایرانی یی که همچنان سخت در توهم «هنر نزد ایرانیان است و بس» خود را پهلوان پنبه ی تمام زمینه ها می داند. ایرانی یی که باید در باره همه چیز اظهار نظر کند. ایرانی یی که همیشه کار دیگران را قبول ندارد و باید خودش همه چیز را از اول شروع کند. ایرانی یی که هم روحیه ی تهاجم گری توخالی دارد و هم استاد مظلوم نمایی و تمارض است. ایرانی یی که به جای سخت کوشی، چشم انتظار معجزه و کارهای محیر العقول از دیگران است. ایرانی یی که عاشق کارهای زود بازده است و صبر و برنامه ی ریزی دراز مدت را دوست نمی دارد. ایرانی یی که به جای کار تیمی و گروهی علاقه ی عجیبی به فامیل بازی و محفل داری و باند بازی دارد. ایرانی یی که یاد گرفته است یا یک دنده و غد باشد و شاخ فیل را بشکند و یا توسری خور و تخدیر شده باشد و ازترس تازه به نام و نان و قدرت رسیدگان نیز سربلند نکند: راه وسطی انگار وجود ندارد و ...

خوب این ها حالا همه در وجود احمدی نژاد بروز و ظهور کرده است و معایبش را ظاهرا همه می بینیم و می دانیم و آن را لعن و نفرین هم می کنیم. بسیار خوب، اگر با او نمی توانیم کاری کنیم دست کم در آیینه ی او نگاه کنیم و ا حمدی نژاد کوچک درونمان را ادب کنیم و اجازه ی میدان داری را از او در منش و رفتارهای روزمره امان بگیریم تا شاید ضررهای بی شمار رفتار احمدی نژاد از شخصیت و زندگی امان رخت بندد و از قبل حکومت او سودی به ایرانمان رسیده باشد. ء

۱۳۸۷ خرداد ۱۸, شنبه

زبان بی اعتبار: فعل های دروغ، قید هال لاقید و صفت های بی صفت

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
دوستی تلخ و شیرین نویس گلایه کرده که چرا ساده دلانه مفتون تملق می شویم و مویه کرده که چرا هر چه را که به زیور فریبای زبان می آرایند بدون توجه به گوینده می پذیریم و سر ستایش و سجده بر آستانش می سائیم. هر دو دل آزار و اندیشه خراشند. شاید اما بشود منشا درد را جای دیگری جست. بر این گمانم که امروز دیگر داستان ماقال و من قال (حرف مهم است نه گوینده) و یا حتی برعکسش دیگر کمتر موضوعیت دارد. امروز خود زبان بی آبرو و کم اعتبار شده است. دیگر هر کسی هر چیزی می گوید و هر بی آبرویی از آبروی سده های واژگان می دزدد تا نام و نانی برای خود بپزد. زبان شده است ارزان ترین جامه ی روشن فکر نمایی و کم هزینه ترین حزب خدمت به خلق!

این سکه ی رایج عوام فریبی همچنین شده است محبوب رسانه ی ناراست گوی ملی و ابزار تحریف سازی دستگاه های تبلیغات حکومتی. امروز زبان شده است منبر نوحه خوانی خرافه و وکیل مدافع تسخیری حکومتگران نوبتی. زبان سرخی که روزی سر سبز به باد می داد امروز چنان لقوه گو و چاپلوس و هرزه گرد شده است که بیشتر فرعون های چند سر و هزار فامیل می آفریند تا اینکه بخواهد سری را به باد دهد و یا حتی زیرجامه ی خوابی را تکانی دهد.

باری، زبان راست و نغزمان سخت ناراست و بی مغز شده است. به جای راستی معنایی ، هفت خطی را می گوییم و می نویسیم و به کودکانمان نیز مشق می دهیم. گزاره هایمان را به فریب می نویسیم و قضاوت هایمان را با پوزخند طعنه و ریشخند کنایه می گوییم. فعل هایمان دروغ است (ما تشنگان خدمتیم!)، قید هایمان لاقید است و صفت هایمان بی صفت. دریغ و داد! ء

۱۳۸۷ خرداد ۱۲, یکشنبه

وقتی رقص بریک یک مسلمان و یک سیک برنده ی دوم کشف استعدادهای بریتانیا می شود

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
مسابقه ی کشف استعدادهای بریتانیا امسال هم برگزار شد. بعد از بررسی خیل شرکت کنندگان در شهرهای مختلف در مراحل اولیه داوران 178 اجرا را مستعد بررسی جدی شناختند و با بررسی های بعدی 40 اجرا را به مرحله ی نیمه نهایی معرفی کردند. از مرحله ی نیمه نهایی به بعد رای تلفنی مردم هم در سرنوشت انتخاب شدگان تاثیر مهم داشت. تا اینکه بالاخره 10 اجرا به مرحله ی پایانی راه یافت. اجراهای متفاوت و خوبی بودند که می توانید بیشترشان را در یوتیوب پیدا کنید اما از این بین اجرای فوق العاده ی یک جوان مسلمان و یک جوان سیک که مدت ها با هم دوست بوده اند و به روایت جالبی از تلفیق رقص غربی و شرقی دست یافته اند توجه همه را جلب کرد و شادی و نشاط دل انگیزی به همه داد. داستان این است که ابتدا جوان مسلمان که شدیدا علاقمند مایکل جکسون و بریک دانس اوست وارد صحنه می شود و شروع به رقص می کند و نفر دوم (سیک) که ظاهرا مسئول نظافت است به او یاد آوری می کند که زمین خیس است و رقصیدن در اینجا مجاز نیست! ولی رقصنده همچنان ادامه می دهد ... که ناگهان با ورود نفر دوم مواجه می شویم تا به اصطلاح روی اولی را کم کند و این دو ترکیب زیبایی از رقص و موسیقی غربی و شرقی نشان می دهند. جالب است که این اجرا در رقابت با حداقل 6 اجرای واقعا عالی و محبوب بریتانیایی توانست با رای مردم دوم شود. هنگام اجرای این دو، سالن نمایش غرق شادی و دست زدن و خنده بود. از ویدئو لذت ببرید. ء




۱۳۸۷ خرداد ۸, چهارشنبه

توضیح جالب و تامل برانگیز موزه ی بریتانیا در باره ی لوح حقوق بشر کورش بزرگ

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
برای بزرگتر دیدن روی عکس ها کلیک کنید

آخر هفته سری به موزه ی بریتانیا (British Museum) زدم. به زور یک ده ام آن را دیدم! و دیدنی ها زیاد بود. در قسمت ایران باستان نوشته ی زیر لوح پرآوازه ی کورش بزرگ سخت توجهم را جلب کرد. زمانی که ما به ارزانی مولوی امان را تقدیم ترکیه کرده ایم و دیگر آثار ملی امان با بغض، نامهربانی و یا بی توجهی از معرفی و حمایت و محافظت محرومند این توضیح شاید برای بسیاری عبرت آموز باشد. این توضیح نقش پیش دستانه محمدرضا شاه پهلوی در ثبت شناسنامه ی بین المللی لوح حقوق بشر کورش بزرگ به نام ایران را نشان می دهد. بخشی از نوشته را ترجمه می کنم.


استوانه ی کورش سال 1879 از سایت باستانی بابل بدست آمد. قریب به 100 سال این استوانه بخشی از افتخارات تبلیغاتی بین النهرین بود ولی وقتی شاه ایران در سال 1971 آن را به عنوان تصویر اصلی جشن های 2500 ساله شاهنشاهی استفاده کرد همه چیز تغییر کرد. بعد از آن این استوانه بر روی پول، تمبر و سکه های گوناگون ظاهر شد و با وجودی که سندی بابلی است امروزه به عنوان بخشی از هویت فرهنگی ایران شناخته می شود.


۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۵, چهارشنبه

هیچ کس حق ندارد به هیچ دلیلی کاربران بالاترین را «گوساله» بنامد

Buzz It Donbaleh Facebook Balatarin Share/Save/Bookmark
روز گذشته وقتی منفی های غیر اصولی در جامعه ی بالاترین را به شوخی گرفتم و مشخصا ذکر کردم که منفی های اصولی از این شوخی خارج هستند کاربران بسیاری همراهی کردند و نارضایتی اشان را از منفی های بی قاعده نشان دادند. اما شگفت آن که گرچه گفته بودم منظور منفی های نا درست است کاربری که همیشه گفته قانون را دوست می دارد در نظری بسیاری عجیب به کاربران بالاترین توهینی نا بخشودنی می کند. عدم توافق بین کاربران همیشه بوده ولی کاربران را به اسم قانون گرایی «گوساله» خواندن سخت خارج از ادب و معرفت است و در هیچ فرهنگ و با هیچ نگاهی پذیرفتنی نیست. کسی که دیگران را گوساله ببیند قبل از هر چیز قانون انسان بودن را زیر پا گذاشته است. تو گویی فرهنگ بزغاله دانستن و گوساله خواندن منتقدان دارد حسابی قانونمند و محترم می شود!

علاوه بر آن، ایشان از وجود گروهی سرخ پوستی! برای نجات بالاترین از سقوط به قهقرا خبر داده است! بخوانید:

این وسط عده‌ای (قبیله سرخپوستها؟ :) ) برای برگشتن به کیفیت سابق و یا حتی‌المقدور جلوگیری از به قهقرا رفتن بیشتر، جای موج سواری و سوءاستفاده از وضعیت موجود و گلم گلم گفتن و محبوبیت خریدن، قوانین رو زیر اشتباهات عمدی و سهوی یادآوری می‌کنند و بیاد روزهای گذشته بالاترین، مغضوب شدن نزد این عده بیشتر رو به جون می‌خرند.
در مورد کوچکترین بی‌ادبی٬ اهانت و... در نظرات کاربر یک روزه، یک ساله و گوساله از گزارش تخلف دریغ نفرمایید که اگر منجر به اخراج نشه در پروندش باقی می‌مونه تا با گزارشهای بعدی روی هم اثر کنه.

چند سئوال از این گروه سرخ پوستی!:
1. سوء استفاده از کدام وضعیت و توسط چه کسانی صورت گرفته است؟ چه کسی خبر داده که بالاترین سقوط کرده؟ از کجا سقوط کرده؟ تاریخش کی بوده است؟ اگر هم سقوط کرده مسئولیت شما در جلوگیری از این سقوط و بعد گوساله خواندن کاربران چیست؟ چه کسی با کدام ترازو و طی کدام بررسی آماری و علمی کیفیت سابق و کیفیت الان بالاترین را سنجیده و کشف کرده که بالاترین در حال رفتن به قهقراست؟

2. چه کسی این (به قول ایشان) قبیله ی سرخ پوستی! را منصوب و یا انتخاب کرده تا بالاترین را نجات دهد؟ چه کسی تفسیر و قرائت ایشان از قانون در بالاترین را تایید کرده که ایشان سخت کمر همت قبیله ای به پیاده کردن آن بسته اند؟ مدیران بالاترین باید پاسخ گو باشند که آیا چنین گروهی با انتخاب و سرپرستی مدیران بالاترین در حال فعالیت است. اعضای این گروه چه کسانی هستند و آیا آن ها توهینی اینچنینی را تایید می کنند؟

3. گیریم محفلتان را کاملا شخصی شکل داده باشید آن وقت یعنی واقعا این گروه سرخ پوستی با این مقدار احترام به کاربران قصد دارند بالاترین را نجات بدهند؟ یعنی با همین دسته بندی یی که از کاربران دارید «کاربر یک روزه، یک ساله و گوساله» قصد دارید بالاترین را نجات دهید؟ اگر هم واقعا قهقرایی در کار باشد گمانم لازم نیست دورتر از گروه سرخ پوستی رفت تا آن را پیدا کرد.

پایان اینکه ای دوست: مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان

* گرچه جامعه بالاترین به خودی خود مهم است و رفتار در آن احتیاج به نقادی دارد ولی کلا نگاهم به رویکردهای مثلا اصلاح طلبانه ای است که اصالت ندارد و در بطن خود مستبد وحذف کننده و تحقیر گر هستند.ء