۱۳۸۷ دی ۱۱, چهارشنبه
مشکل خلاصه شدن در خاتمی
حرف خصوصی رهبری که از یک وبلاگ حذف شد چه بود؟
آقا خطاب به مسعود گفت: - آقای ده نمکی، شما چه آن زمان که نشریه شلمچه را چاپ می کردید و یا با موتورسیکلت در خیابان ها می رفتید و چه الان که فیلم می سازید، برای من هیچ فرقی نکرده اید، همان مسعود ده نمکی انقلابی و متعهد هستید.
گمانم همین پست کوچک حذف شده نشان می دهد که پشتیبانی برهم زدن سخنرانی ها و رژه ارعاب آور برادارن موتورسوار از چه منبعی تامین می شده است.
لینک شاید مربوط!
۱۳۸۷ دی ۹, دوشنبه
گزارش منزجر کننده تلویزیون بی بی سی
۱۳۸۷ دی ۸, یکشنبه
شکیبایی قالی بافی کجا و قمار سنگ بزرگ برداشتن کجا؟
در عوض، به دلایل گوناگون آنچه که امروز در بین ایرانیان رایج می بینیم اشتهای تمام نشدنی برای انجام کارهای زود سرانجام و غول آساست. کارهایی از جنس انقلاب وکون فیکون کردن بساط دنیا و زیر و زبر کردن دار هستی و هر آنچه بر وفق ما نیست. این نشان دهنده ی غلبه ی فرهنگ بازاری امان است: کارهایی که سود زود و زیاد برایمان بیاورد. شکیبایی انباشتن و گره بر گره افزودن از فرهنگ معاصر ایرانی غایب است. از سراسیمگی از دست دادن وقت های گرانقیمت گذشته سعی می کنیم استفاده ی دوپینگی از وقت حال و آینده امان بکنیم برای همین اغلب به خود و دیگران دروغ ها می گوییم تا کارمان بصورت جهشی پیش برود. البته عجب نیست که این عجول و زود خواه بودن صبح تا شام از صدا و سیما تبلیغ و از طرف سیاست نداران ما تشویق و بلکه اجرا می شود. اگر به پیام نوروزی آیت الله خامنه ای توجه کنید یکی از توصیه های ایشان این بود که باید گشت و راه های میان بر را پیدا کرد که گمانم بزرگترین نمونه ی راه میان بر شخص احمدی نژاد است. کسی که می خواهد یک شبه تمام قله های علم های مختلف را فتح کند.
۱۳۸۷ دی ۷, شنبه
کشتار غزه آبیاری خشونت با خون است
۱۳۸۷ دی ۶, جمعه
نتایج وحشتناک انکار سکس و نیازهای جنسی دختر و پسر
اعتراف احمدی نژاد به نامحبوبی داخلی و انزوای بین المللی
در طول 30 سال پس از پيروزي ا نقلاب هيچگاه اينقدر عليه دولتي دروغ نگفته، تهمت روا نداشه و فضاسازي نكرده بودند.... در طول سه سال گذشته 40 هزار دروغ و تهمت عليه دولت روا داشتهاند.
در عرصه جهاني براي اولين بار همه قدرتهاي دنيا به صورت علني با يكديگر عليه ايران متحد شده و موضعگيري كردند و سنگينترين تحريمها و جنگهاي رواني را عليه ما اعمال كردند.
۱۳۸۷ دی ۵, پنجشنبه
شنیدن غزلیات حافظ و شمس
نوآوری جالب سایت این است که اگر تفالی به حافظ بزنید غزل تان را با صدای گرمارودی برایتان می خواند. برای تفال اینجا را کلیک کنید .
۱۳۸۷ دی ۴, چهارشنبه
توقع برد صد در صد ما را به بن بست کشانده است
۱۳۸۷ دی ۲, دوشنبه
پیک نت چه رسانه ایست؟ عیبش چیست؟
۱۳۸۷ دی ۱, یکشنبه
دروغ گو دیگر دشمن خدا نیست، دوست خداست
۱۳۸۷ آذر ۲۹, جمعه
نامه ی سرگشاده ی جمعی از وبلاگ نویسان در اعتراض به دستگیری حسین درخشان

جامعه وبلاگ نویسان ایران یکی از فعال ترین و بزرگترین جوامع اینترنتی جهان است. از شهروندان معمولی تا رییس جمهور ایران، بسیاری به امر نوشتن در وبلاگهای مختلف مشغول اند. این وبلاگ نویسان دارای طیف وسیعی از عقاید و آرا هستند و نقش مهمی در مباحث اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی ایفا می کنند.
متاسفانه ظرف سالهای اخیر، وبسایت ها و وبلاگهای متعددی به صورت منظم توسط مقامات ایران فیلتر شده و شماری از وبلاگ نویسان با آزار و حبس روبرو شده اند. بازداشت حسین درخشان تنها آخرین نمونه از این نوع برخوردها ست و به نظر می آید این اقدام در راستای ایجاد رعب و واداشتن وبلاگ نویسان به سکوت طراحی شده است.
مواضع حسین درخشان در خصوص تعدادی از کسانی که بدلیل عقایدشان زندانی شده اند باعث رنجش جامعه وبلاگ نویسان ایرانی بوده و همین موجب شده بسیاری از آنان از وی دوری بجویند. با اینهمه، این موضوع این حقیقت را نفی نمی کند که آزادی بیان حقی مقدس است و باید برای همه در نظر گرفته شود، نه فقط کسانی که با آنها موافقیم.
بنابرین، ما از این منظر، به طور اصولی شرایط دستگیری و بازداشت حسین درخشان را محکوم می کنیم و خواهان آزادی فوری او هستیم.
اعتماد به نفس ایرانی ها و احساس گناه
۱۳۸۷ آذر ۲۸, پنجشنبه
چرا ایرانیان خارج کشور از هم فرار می کنند؟
۱۳۸۷ آذر ۲۷, چهارشنبه
دم خروس بالانشینی و قسم حضرت عباس مردمی بودن!
دو عکسی که هفته ی گذشته از مقام های اول و دوم جمهوری اسلامی گرفته شده آشکار کننده ی تناقضی است که هیچگاه از چشم مردم پنهان نمی ماند. از طرفی رهبر جمهوری اسلامی در پس زمینه ی آبی (رنگ آسمان) چنان بالا می نشیند که بر فرش نشستگان باید گردن به عرش کج کنند تا شاید قامت و روی رهبر مردمی را ببینند و از طرف دیگر مقام دوم جمهوری اسلامی با ادعای مردمی بودن و ارتباط مستقیم با مردم! به روستای عچرش خوزستان می رود و بین چهل تا پنجاه نفر روستایی هیجان زده سخنرانی می کند! کدام را باور کنیم دم خروس بالانیشنی را و یا قسم حضرت عباس مردمی بودن را؟
۱۳۸۷ آذر ۲۶, سهشنبه
اهمیت خاتمی در چیست؟
۱۳۸۷ آذر ۲۵, دوشنبه
پرخاشگری و قدرت خشک و درگیرانه
البته یک عامل دیگر نیز در فهم تند ما از اجرای قدرت نقش دارد و آن ناشکیبا بودن ایرانی هاست. هر آنچه که باید انجام شود در نگاه ایرانی باید با سرعت انجام شود. تعجیل در اجرای قدرت، قدرت را لاجرم به تندی کردن و دوری از آینده نگری و برنامه ریزی کافی وادار می کند. دست آخر اینکه تا زمانی که مردم ایران شیفته ی قدرت قیصری، هیتلری، و تزاری باشند و ذائقه ای برای قدرت نهرویی و نلسون ماندلایی نداشته باشند بعید است بشود راه برون شد کم آسیب و کامیابی آوری برای مشکلات در هم تنیده امان پیدا کنیم.
لینک های مرتبط: یک ، دو، سه
عکس های آیت الله خزعلی در دولت و رهبری در دانشگاه
۱۳۸۷ آذر ۲۲, جمعه
تحریف اصولگرایانه ی واقعیت به شیوه ی خبرگزاری فارس
طي 8 ماهه سال جاري ، 648 هزار و 975 مورد ازدواج در كل كشور به ثبت رسيده كه نسبت به مدت مشابه سال قبل 6/3 درصد رشد را شاهد بودهايم، در عين حال طي همين مدت 68 هزار و 749 مورد واقعه طلاق به ثبت رسيده نسبت به مدت مشابه سال 86 ،4/4 درصد رشد را نشان ميدهد.
بنابراین با مقایسه رشد ازدواج و طلاق مشخص است که در هشت ماهه ی اول سال طلاق از ازدواج رشد بیشتری داشته است و اگر قرار باشد تیتری زده بشود طبیعتا باید منطبق بر این واقعیت باشد. این همان کاری است که خبرگزاری ایسنا و مهر کرده اند:
اما خبرگزاری فارس که اصولگراترین خبرگزاری های شناخته شده است حتما برای نشان دادن خدمات دولت نهم این گونه تیتر می زند:
آمار ازدواج نسبت به سال قبل 6/3 درصد رشد يافت
و بعد یک بار دیگر عین همین آمار را به عنوان تیتر دوم تکرار می کند. اگر مسلمانی و انتظار امام زمانی این است ارزانی روش های ماکیاولی اتان باد.
۱۳۸۷ آذر ۲۱, پنجشنبه
قدرت، ذلت، مشارکت
اما به صورت کلی مشکل اصلی این ذلت در برابر قدرت این است که ما با مشارکت در قدرت میانه ی خوبی نداریم و نگاهمان به آن انحصاری است. قدرت دار مشارکت در قدرت را ضعف می داند و قدرت شونده نیز اگر تقاضای مشارکت در قدرت دارد شاید اغلب با نگاه ضعیف کردن فرد قدرت دار این کار را می کند و نه به نیت کمک کردن به او و یا بار مسئولیتی را قبول کردن. به عبارت دیگر رابطه ی بین قدرت دارنده و قدرت شونده مشارکتی و خیرخواهانه نیست و در عوض پر سوء ظن و نادوستانه است.
مشکل اصلی چنین نگاهی به قدرت این است که کسی با قدرت نسبی فردی و یا قدرت بیشتر جمعی راضی نیست. همه چیز تابع «همه یا هیچ» می شود: یا تمام قدرت و یا بندگی. به عبارت دیگر همان قدر که هر کس از تمرکز قدرت در دست یک نفر تنفر دارد خودش با تمام وجود می خواهد تمام آن قدرت در دستان خودش باشد تا امور را اصلاح و یا قدرت دارنده ی سابق را اعدام کند. برای همین است که دو مفهوم "ظالم" یا "مظلوم" از پربسامد ترین تفسیرهای ما از روابط قدرتی است و احساسی که این رابطه را تعریف می کند خفقان، سانسور، تحمیق، خشونت، ترساندن، خوار کردن، کاستن، حذف کردن، و ... از جانب ظالم و خشم، تندی، مچ گیری، انتقام، توطئه، تنفر، تمسخر و ... از طرف مظلوم است. ... ادامه دارد
۱۳۸۷ آذر ۱۹, سهشنبه
قدرت همانند معجزه
البته طبیعی است که تمرکز حداکثری قدرت در یک نفر توقعات حداکثری نیز می آفریند. به همین دلیل هر گاه این معجزه گران و یا نمونه های خردتر آن نتوانند انتظارات را برآورده کنند تمایل دست جمعی و یا فردی ما به سوی معجزه گر دیگری می چرخد که بیاید و به طرفه العینی زیر جهان زبر کند: انقلاب سال 57، توقعات و رفتار دوم خردادی بعد از دوم خرداد 76 و نیز توقعات و رفتار احمدی نژادی بعد از تیر ماه 84 و یا حتی جانشینی "امپراتور قطبی" به جای "سلطان پروین" نمونه هایی از آن است. مسلما قهرمان خواهی برای مقابله با قدرت داران نالایق نیز در همین چارچوب می گنجد چرا که پهلوانی باید تا زوردار ناشایست را از تخت به زیر آورد. در این بین البته فهم قدرت داران از میزان قدرتشان نیز همیشه حداکثری (چه در قامت آرمان و شعار و چه تا حد توهم و ماخولیا) بوده است و این را می توان در تابلوی اهداف و یا شعار های حکومتی اشان دید: "فتح دروازه های تمدن بزرگ"، "جنگ، جنگ، تا رفع فتنه در جهان"، ادعای حمایت از مظلومان و مستضعفان جهان، "ایران، ام القرای اسلام"، "گفت و گوی تمدن ها" و "مدیریت جهان" نمونه هایی از آن است.
کلا علاقه به تمرکز قدرت در یک نقطه و یا یک فرد چه از طرف قدرت دارندگان و چه از طرف قدرت شوندگان(1) رسم تشکلیلات حکومتی-اجتماعی ما شده است. ولع سیری ناپذیر قدرت دارنگان در به انحصار گرفتن قدرت و منابع آن و تنبلی و مسئولیت گریزی قدرت شوندگان را می توان از دلایل اصلی آن برشمرد. برای همین ترجیح "مستبد مصلح" به شرکت اجتماعی در اداره ی جامعه هنوز تمایلی بسیار قوی در میان ایرانیان است. ... (ادامه دارد)
1. منظور از "قدرت شونده" (در برابر "قدرت دارنده") کسی است که مستقیما در معرض تاثیرات قدرتِ قدرت دارنده قرار دارد (خواسته یا ناخواسته).
لینک مربوط
۱۳۸۷ آذر ۱۶, شنبه
قدرت و ایرانی بودن
اول: به دنبال نظم خاصی نیستم ولی امیدوارم دسته بندی هایم سامان داشته باشند. مثلا برخی از نوشته های به منابع قدرت (حکومت، دین، پول، تبار ...) و برخی به تعامل با قدرت (تقابل، همسازی، ناسازی، تمکین، ...) و برخی به شکل های قدرت (جمعی، فردی، حقیقی، حقوقی، فیزیکی، رواشناختی، توهمی، ...) برخی به سامانه های قدرت (دیوانی، نظامی، فامیلی، بین المللی، محلی، قبیله ای، ... ) برخی به فهم ما از قدرت (منفور، خوب، استبدادی، لازم و ...) و ... مربوط خواهد بود.
۱۳۸۷ آذر ۱۳, چهارشنبه
کنایه ی خاتمی به اسب سواری وارونه ی رهبری
به این نمی گویند خبرنگاری مستقل و حرفه ای!
۱۳۸۷ آذر ۱۲, سهشنبه
خوش بختی نیک آهنگ بودن!
اول: خبرنگار باید نقش نظارتش را اولویت بدهد و ابزار بازی های حزبی نشود.
پاسخ: اول اینکه حالا که در قدرت نیستند این انتقادات چه سودی دارد جز اینکه مهمات آتش رد صلاحیت ها بشود؟ دوم خودت گفته ای که خیلی مطالب را می دانی که قابل انتشار نیستند؟ چرا آن ها را نمی گویی؟ چون به درستی می دانی که مورد سوء استفاده قرار می گیرد و یا زندگی و امنیت بسیاری را به خطر می اندازد. دقیقا به همین دلیل بعضی ها مطالب دیگری را قابل انتشار و انتقاد نمی دانند. گاهی فرق در مرز بندی هاست و نه در اصول.
پاسخ: موافقم. باید جاهایی که فرصت طلبان کمتر امکان سوء استفاده دارند انتقاد صورت بگیرد.
پاسخ: اینجا دیگر مشکل پیش می آید: می گویی نگاهت مطلق نیست ولی تقریبا این گونه است. کدام روزنامه نگار حقوق بگیر یک رسانه است که اجازه ی عملی داشته باشد خلاف مواضع آن رسانه فعالیت کند؟ این مسئله نه از لحاظ آرمانی که از لحاظ منطقی هم شدنی نیست. یا باید نان روزنامه نگاری نخورد و یا باید نان مشترک یک دستگاه را خورد مگر آن که خودت آن قدر فربه و قدرتمند شده باشی که بتوانی یک تنه کار یک رسانه را بکنی.
پاسخ: موافقم: برای اینکه بدانی مواضعم در باره ی خاتمی چه بوده است این دو پست گویا هستند: خاتمی به چه دردی می خورد و همچنین آقای خاتمی فاجعه را شما آغاز کردید .
پاسخ: نمی دانم چرا نان خور بودن باید به ذات خود این قدر بد باشد. من تا بحال حتی در یک کامنت در هیچ جا به سبب وابستگی مالی سایت روز و رادیو زمانه منفی نگفته ام ولی با این شیوه ی که می گویی باید همین نتیجه گیری بر هر کسی که نان خور جایی باشد مترتب باشد که به نظر من تا حدودی درست است چون ناگزیر است ولی الزاما باعث ننگ و طعن نباید باشد. (اتفاقا فعل و انفعالات اخیر رادیو زمانه و غیره هم شاید بی ربط نباشد.) وانگهی بعید است توقع داشته باشیم مثلا محبیان بیاید در روزنامه ی اعتماد بنویسد و یا منتجبی برود در کیهان بنویسد. چون این گونه نمی شود افراد می روند جایی که بشود نزدیک به مواضع شخصی اشان فعالیت کنند و البته ناچار باید نان هم بخورند. همان طور که نیک آهنگ هم نمی تواند نان خور موسسات و گروه های گوناگون نباشد.
پاسخ: البته تمام راز هم همین است که خارج از ایران هستی و می توانی که وابستگی گروهی و سازمانی نداشته باشی و اتفاقا تمام حرف هم همین است. (گرچه حتی همین موقعیت هم الزاما نمی تواند تضمین کند که کسی بتواند «راحت تر ازخیلی ها» مسایل را لمس کند.) به عبارتی در حالی که خبرنگاران ایرانی ناچارند با شخصیت حقیقی اشان خبرنگاری کنند که تمام محدودیت های انسانی و داخل ایران را دارد امثال نیک آهنگ با شخصیت مجازی در این میدان وارد می شوند و از آزادی هایی سود می برند که هیچگاه در دسترس خبرنگاران داخلی نیست و این تقصیر آن ها نیست.
یک نکته: آن عدم وابستگی و فرار از باند بازی یی که نیک آهنگ از آن به نیکی یاد می کند اتفاقا شدیدا محبوب من هم هست و من بارها دیده ام که آزاد اندیشی افراد چگونه در چنبره ی باند بازی و باند سازی محبوس می شود و بدون خواست خودشان ناچار به حمایت و یا عدم حمایت از این و آن می شوند و بیشتر آدم های مایه دار و قابل اعتماد را بین مستقلان دیده ام. من جدا باورمندم که آزادی اندیشه جز با استقلال همه جانبه بدست نمی آید ولی داستان روزنامه نگاری که نه با عالم تجریدی اندیشه که با عالم واقعیات همیشه در حال تغییر روزمره سر و کار دارد و به نان و قاتق روزنامه نگار هم وصل است داستانش دیگر است.
دست آخر: نیک آهنگ به خاطر سلامت نفس و سابقه ی روشن و صداقتی که از خود در طول سال ها نشان داده همچنان دوستداران فراوانی خواهد داشت و در صحنه ی روزنامه نگاری موفق و موثر خواهد بود. البته یک احتمال کاملا واقعی دیگر هم این است که نیک آهنگ عزیز سقف شهامت و استانداردهای روزنامه نگاری را به قامت رشید و بلند و روحیه ی خستگی ناپذیر خود می گیرد برای همین است که گاهی از کوچک اندامی برخی شاکی می شود. آن چه که این نوشته خواست بگوید این بود که شاید گاهی از راه دور این اندازه گیری کمی از دقت خارج شود و دوری از صحنه اندازه گیری واقعی را سخت کند وگرنه هیچ کس بر خیر اندیشی و نیک آهنگی او خدشه ای نمی بیند. ضمن آن که موفقیت های او در صحنه رسانه های انگلیسی زبان باعث افتخار روزنامه نگاران ایرانی است.
۱۳۸۷ آذر ۱۰, یکشنبه
زن به راحتی مرد به رختخواب ممنوعه نمی رود؟ یک گفت و گو
۱۳۸۷ آذر ۹, شنبه
مشکلی به نام نیک آهنگ بودن!
پ. انتقاداتی که روزنامه نگاران داخلی بیان کنند تاثیر مستقیم و حتی روزانه بر اشتغال و وضعیت مالی آن ها می گذارد در صورتی که نیک آهنگ انتقاداتش از یک طرف از طریق نشریات اینترنتی باعث درآمد برای او می شود و از سوی دیگر در آمد روزنامه نگاری اش در رسانه های کانادایی هیچگاه از قبل انتقاداتی که مطرح می کند آسیب نمی بیند (اگراحیانا تقویت نشود). (این ها را به عنوان عیب ذکر نمی کنم ولی واقعی بودنشان را نمی توان انکار کرد.)ء
دوم
الف: نیک آهنگ یکی از فعال ترین و باهوش ترین کارتونیست های همروزگار ماست. فعالیت های او در رسانه های مختلف در اوج دوران اصلاحات و زندان رفتنش و یا مجبور به ترک وطن کردنش در کنار فعالیت او در سایت های منتقد بعد از خروجش از ایران (روز، رادیو زمانه) و پر نویسی اش در وبلاگش (که بسیار صمیمی و بی فاصله می نویسد) او را چهره ای به روز و مورد توجه قرار داده است. او همیشه نگران وضع ایران بوده و تلاش کرده به دیگران بقوبالند که انتقاد بی رحم و گذار از چرخه های آزموده ی سیاست گزینه ی مناسب حرکت است. نیک آهنگ آن قدر در روزنامه نگاری معاصر ایران نقش داشته و دارد که توجه به نظراتش تا حدی ناگزیر ا ست.ء
ب: بخشی از این حساسیت ویژه را البته خود نیک آهنک با ذکر اینکه دوستان ایمیل زده اند و کامنت گذاشته ا ند و انتقاد کرده اند و چنین گفته اند و چنان اعتراض کرده اند به وجود می آورد. به عبارتی نیک آهنگ سعی می کند یه این ترتیب هم از دایره ی دوستان قدیمی جدا نشود و هم چنان نشان دهد که ارتباطش را با واقعیات داخل ایران حفظ کرده است. واقعیت این است که هیچ کدام از این اهداف عملا محقق نشده اند. اول اینکه با انتقاد از راه دور جمع های داخلی را هم متفرق و گیج کرده و در درجه ی دوم اتفاقا اعتراض کنندگان اکثرا به او تذکر می دهند که او از واقعیات ایران جدا شده است و به جای توجه به حال با استفاده از انبان خاطرات قدیم برای امروز نسخه می پیچد.ء
مطمئنا این ها تنها دلایل نیستند و این مشکل تنها مختص نیک آهنگ نیست. اما این مختصر گذرا شاید کمی از موقعیت هایی اینچنینی رمز گشایی کند.ء
۱۳۸۷ آذر ۸, جمعه
دیگر ایران جزوی از دنیا نیست؟
انگار دیگر همه توافق کرده اند که ایران کره شمالی دوم باید بشود!ء
یک نکته ی کوچک اما مهم پیش گیری از آتش سوزی
۱۳۸۷ آذر ۶, چهارشنبه
بلندگوی دولت در اعترافی طالبانی: دمکراسی، جامعه ی مدنی و توسعه ضد الهی اند
«گنجي كه گويا فهميده كه ذات توحيدي دين با ذات اومانيستي و ضد الهي مباحثي چون دموكراسي ، جامعه مدني (civil society) و توسعه(modernization) داراي تناقض ماهوي است ... «
ء
۱۳۸۷ آذر ۴, دوشنبه
امر به منکر از جانب رییس جمهور انقلابی-اسلامی: آمار سازی کنید
۱۳۸۷ آبان ۲۶, یکشنبه
چند ماه گذشت ...
۱۳۸۷ تیر ۱۳, پنجشنبه
لعنت بر این اینترنت و سیاست
۱۳۸۷ تیر ۱۱, سهشنبه
زرنگ بازی
پی نوشت: انسان عزیز به ژرفی در نظرات اشاره می کند که : "مرام جماعت کنونی اینه که:" اگه هم احمق فرضت کردم و زرنگ بازی درآوردم... جرات داری به روی خودت بیاور... سرت را بینداز پایین"ء
۱۳۸۷ تیر ۱۰, دوشنبه
نقش شوخ طبعی در طراوت و دوام زندگی
۱۳۸۷ تیر ۹, یکشنبه
اگر من جای خدا بودم همان یک لحظه ی اول ...

بروید مغزتان را بکار ببرید و بیخود بی عرضگی هایتان را به اسم این که من چیزی می دانم که شما نمی دانید نگذارید. اگر نمی توانید از پس گردن کلفت هایتان بر بیایید چرا پای من را وسط می کشید؟ نخیر قرار نیست من در آن دنیا حساب لات و لوت های دنیا را برسم. اگر عرضه دارید خودتان از خجالتشان در بیایید و الکی خودتان را بچه مثبت های بی عرضه ی بهشت معرفی نکنید. یعنی چی دست روی دست می گذارید و منتظران فلان و بهمان می شوید. آقا جان قرار نیست کسی را بفرستم. مفهوم شد؟ همه ی شما ها چند میلیاردی سلول خاکستری در آن مغزهایتان دارید بکارش ببرید و بجای تسبیح استخاره انداختن از این سلول ها استفاده کنید تا فاسد نشود. اگر در قدرت طلبی و فریبکاری روی مزرعه ی حیوانات را هم سفید کرده اید و به همه ی دنیا گند زده اید چرا می گویید قضا و قدر من است؟ یعنی اگه من خدا بودم اندازه ی مدیر گوگل هم عرضه نداشتم یک دم و دستگاه درست و حسابی راه بندازم که هم کارمندش راضی باشد هم مصرف کننده اش؟! شما یک بار در این گوگل ساین این کنید تا دو هفته بس است لازم نیست روزی چند بار جلویش خم و راست بشوید و هزار خواهش و تمنا کنید تا سرویس هایش مثل ساعت کار کند.
وضع دعا و نفرین هایتان هم از همه بدتر است! بهتان گفته باشم که 99.99 در صد این دعاها اسپم است و اصلا در میل باکس من ظاهر نمی شود (تازه اگر باشم!). آخر یعنی چی خدایا همه را خوشبخت کن؟! یا خدایا خشتک رییسم تو اداره پاره بشه تا دلم خنک بشه! یا خدایا کاری کن که فلانی باد در کردنم را نشنیده باشد! بروید خودتان را هم بکشید و زندگی اتان را به دستتان بگیرید. خلاصه اینکه من نیستم. من را قاطی این بازی ها نکنید. بروید دکان دستگاهتان را جای دیگری باز کنید بگذارید من وبلاگم را بنویسم! :»)ء
در مقام خدایی! و به جهت حداقل یک بار خدایی کردن خیالی همه را به عدالت به این بازی اللهی دعوت می کنم. بعضی از دوستان عبارتند از: کریمسون، استاد عزیزم شیطان، نوش آذر، یوزپلنگ، عزیز، رودرانر، قلی (ساچ)، بائوبا، فروغ، مونا، بیــداد، فرنگی، ملا حسنی، صوفیانه، نیکو، اولاد، آزاد نویس، پیکولو، نیما هراتی، زهــرا، سهیل سروش نیا، امید، دیانا (شیرین)، دو صدا، سعید (هیلی بیلی)، لوکادیوم، پوریاور، یکی یه دونه، پلنگ، سعید اینویزبل، آنا ماریا، تلخون، سوشان، یونس (ویندوزلب)، یونس (بالاترینی)، رویای آبی، جدیدیان، امیر اپت، کورش، مرموز، کلاغ سیاه، کرگدن، تارای سپید رو، کورش دل تنگ، یولیو، "گل آقا" مارکوپولو، فضول باشی، فرزاد، شایگان، آته ایست، حوزه، سیروس، گجمو، علی دچار، آریوبرزن، ابی (آرین من)، خیابان 11، گناهکار، کمانگیر، انارخانم، دختر ترشیده، و ... (البته اگر دوست دارند). ء
خدای خالق بازی نیز بارباپاپای عزیز است. ء
نقش تحریم های بین المللی بر ملت ها
2. بی بی سی از حضور در زیمبابوه منع شده است و برای همین هم اخبار ضد موگابه ای را با پیاز داغی بسیار زیاد پخش می کند. از پریروز که امبکی (رییس جمهور آفریقای جنوبی) گفت: «رابطه ی بین من و موگابه همانند رابطه ی پدر و فرزند است» بی بی سی بلافاصله شروع کرده است به پخش برنامه هایی برای تخریب امبکی (البته این کار را با زیرکی انجام می دهد).
3. امروز یک نفر در باره ی مخرب بودن تحریم های بین المللی برای ملت ها نکته ی بسیار جالبی را در برنامه ی سیاسی صبح یک شنبه شبکه ی یک بی بی سی یاد آوری کرد: موگابه 84 سال سن دارد وامروز باز هم رییس جمهوری جدیدش را آغاز کرد. از طرف دیگر امید به زندگی در کشور تورم زده و فقر زده و ایدز زده ی زیمبابوه 37 سال است. حالا اگر جامعه ی بین المللی این کشور را تحریم کند چه کسی زیان می بیند؟ عین همین نکته برای کره شمالی و برمه و عراق هم اتفاق افتاده است ولی ملت ها همچنان بهای بازی سیاست مداران نالایق را می دهند. ء
۱۳۸۷ تیر ۵, چهارشنبه
مصادره ی ثروت ملی و تیر خلاص به مردم سالاری: نفت سر سفره ی رهبری رفت!

چندی پیش احمدی نژاد گفت: «در یه جلسهای که با هم داشتند اون رئیس کلشون گفته بود فلانی هر چه قدر تلاش بکنه ما میزنیمش زمین! برای اینکه دو جا دست ماست. یکی نفت و یکی بانکه». گویی اکنون بعد از برکناری وزیر اقتصاد و وزیر نفت و حالا بردن نفت (این ثروت ملی) سر سفره رهبری، دست منتخبان مردم (اگر هم حتی آزادانه انتخاب بشوند) از ثروت ملی کوتاه می شود. همدستان بیت رهبری به اسم مقابله با مافیای قدرت و فساد و افشاهای پالیزداری در حال انباشته کردن قدرت و ثروت در خانه های تاریک خویشند. داستان این است که از این به بعد دیگر پول نفت در اختیار دولتی که هر چهار سال مثلا با رای مردم انتخاب می شود نخواهد بود و به خزانه ی پر نشدنی رهبری سرازیر خواهد شد. این عین نقض کامل قانون اساسی و تیر خلاص به تلاش مردم برای به عهده گرفتن سرنوشت خویش است. از این به بعد فروش و هزینه کردن ثروت ملی نفت حتی نمی تواند تحت تحقیق و بررسی مجلس قرار بگیرد و نمایندگان (هر چند فرمایشی) مردم نیز نخواهند توانست از سرنوشت و حیف و میل سرمایه و ثروت ملی با خبر شوند. این یعنی اینکه دیگر اکنون بیت رهبری و دار و دسته احمدی نژاد مستقیما با مردم و حقوقشان مبارزه می کنند و از کنار این به سادگی نمی توان گذشت. ء
۱۳۸۷ تیر ۴, سهشنبه
داستان مددی بیشتر یک حالگیری سیاسی است تا فاجعه ای اخلاقی
واقعیت این است که به نظر من داستان مددی بیشتر یک حالگیری سیاسی است تا فاجعه ای اخلاقی. و در هیاهو سیاسی نباید توقع عدالت داشت همان گونه که مثلا در جنگ بسیاری از مهربانی ها و درک های معمولی غایب است و طرفین با گلوله گفت و گو می کنند. هم محکوم کردن ها و هیاهو ها مچ گیرانه و حال گیرانه و گلوله ای بود و هم پاسخ ها و انکارها: عین همان داستانی که چندی پیش از توپخانه ی کیهان به طرف یک استاد دانشگاه هنر پرتاب شد. دود تسویه حساب های سیاسی و بوی بد نفرت و فضای سیاه مچ گیری، افشاگری و دام سازی کلا چیزی نیست که من به آن علاقه ای داشته باشم و یا بخواهم از آن درس اجتماعی و اخلاقی و حتی سیاسی بگیرم. اما چند یادک را توجه کردنی می دانم:
اول: اگر توقع از انسان را به حدی بالا ببریم که طبیعت جایز الخطا بودن او را انکار کنیم آن وقت به نظرم در باره ی انسانی غیر واقعی صحبت می کنیم که وجود خارجی ندارد. بهتر است به خطا ها به عنوان خطا نگاه کنیم نه تیر خلاص به زندگی. خطا کار (بسته به میزان خطایش) از دایره ی انسانیت خارج نمی شود.
دوم: اگر نگاهمان از اخلاقی به قانونی تغییر پیدا کند وضیعت بهتری پیدا خواهیم کرد. ایشان هم جرمی مرتکب شده است (اگر ثابت شود که جرمی اتفاق افتاده است). آن وقت باید متناسب با آن مجازات شود نه آن که از زندگی ساقط شود.
سوم: وقتی فضا بسته باشد و نور عدالت خاموش آنگاه مردم به هر خس و خاشاکی می آویزند تا از بانیان ظلم انتقام بگیرند و برای این نمی توان بر ایشان گناهی نوشت گرچه در این بین جمعی بازیچه و بعضی قربانی می شوند. برای همین است که اگر از دروازه ی بزرگ سیاست به این رویداد نگاه کنیم چیز دیگری می بینیم و اگر از دریچه ای کوچک افراد در گیر در ماجرا آن را زیر نظر بگیریم، داستان، چیز دیگری خواهد شد.
چهارم (پی نوشتانه): هر کس که حضور و نقش اجتماعی بیشتری داشته باشد طبیعتا به همان نسبت جرمش بیشتر به چشم می اید و در باره ی آن بحث می شود ولی این الزاما باعث بزرگی جرمش نمی شود ولی باعث بزرگی سقوط اجتماعی اش می شود. به همین ترتیب اگر وابستگی سیاسی و یا حزبی داشته باشد به نسبت بزرگی مقامش همان قدر به حزب و دسته اش نیز آسیب می رساند.
پی نوشت دو: دیدم که یوزپلنگ عزیز در کامنتی گفته که قصد خاصی از نحوه ی بیان خودش دارد. در آن صورت پاسخ های من:
1. وزیر: پی گیری می کردم.
2. معاون: استعفا می دادم. حقیقت را تا حد ممکن می گفتم و اگر لازم بود از کسانی عذر خواهی بکنم می کردم.
3. دختر: نمی دانم شرایط ایشان کلا چگونه بوده پس نمی توانم تصمیم بگیرم.
4. دانشجویان: مطمئن نیستم که اصالت و وزن سیاسی - اجتماعی این قضیه آن قدر باشد که بشود از دانشجویان دانشگاه های دیگر هم توقع عکس العمل داشت.
برای احترام به قوانین این نظر دهی از دوستان گرامی آریو برزن، بیداد، سیروس، صوفیانه و نیما و یا هر دوست دیگری که مایل است دعوت می کنم اگر دوست دارند در این باره نظرشان را بگویند. (البته از آوردن نام دوستانی که قبلا توسط دیگران دعوت شده اند خود داری کرده ام.) ء
روز مادر، یک بیت قدیمی و تاملی از جنس دیگر
۱۳۸۷ خرداد ۲۷, دوشنبه
احمدی نژاد کوچک درون ما رییس جمهور شده است از او هم متنفر باشیم اگر صادقیم
منظورم همان ایرانی یی است که خود را مسئول تمام دنیا می داند. ایرانی یی که مدعی تخصص در همه چیز است. ایرانی همه چیز دانی که فکر می کند خیلی زرنگ است و می تواند راه چند ده و گاهی چند سد ساله ی دیگران را در چند ماه و چند سال مثل آب خوردن بپیماید و برای دیگران شکلک هم در بیاورد. ایرانی یی که توهم توطئه دارد. ایرانی یی که به جای راه درست، عاشق میان بر است. ایرانی یی که وارد هر جمعی می شود به یکباره نسبت به تمام آن ها احساس روشن فکری و مسئولیت (الهی) می کند و می خواهد یا آن ها را از عقب ماندگی دین دار بودن برهاند و یا آن ها را از چنگ فرهنگ منحط غرب نجات دهد و به بهشت برساندشان. ایرانی یی که همیشه دوست دارد دیگران را هدایت کند و برایشان تصمیم بگیرد. ایرانی یی که برچسب زدن و مسخره کردن و کنایه زدن و (گاهی لودگی) شده است زبان ارتباط برقرار کردنش با دیگران. ایرانی یی که حذف مخالفش را بهترین راه مقابله می داند. ایرانی یی که همیشه ایرانیان دیگر را مقصر می داند.
ایرانی یی که همچنان سخت در توهم «هنر نزد ایرانیان است و بس» خود را پهلوان پنبه ی تمام زمینه ها می داند. ایرانی یی که باید در باره همه چیز اظهار نظر کند. ایرانی یی که همیشه کار دیگران را قبول ندارد و باید خودش همه چیز را از اول شروع کند. ایرانی یی که هم روحیه ی تهاجم گری توخالی دارد و هم استاد مظلوم نمایی و تمارض است. ایرانی یی که به جای سخت کوشی، چشم انتظار معجزه و کارهای محیر العقول از دیگران است. ایرانی یی که عاشق کارهای زود بازده است و صبر و برنامه ی ریزی دراز مدت را دوست نمی دارد. ایرانی یی که به جای کار تیمی و گروهی علاقه ی عجیبی به فامیل بازی و محفل داری و باند بازی دارد. ایرانی یی که یاد گرفته است یا یک دنده و غد باشد و شاخ فیل را بشکند و یا توسری خور و تخدیر شده باشد و ازترس تازه به نام و نان و قدرت رسیدگان نیز سربلند نکند: راه وسطی انگار وجود ندارد و ...
خوب این ها حالا همه در وجود احمدی نژاد بروز و ظهور کرده است و معایبش را ظاهرا همه می بینیم و می دانیم و آن را لعن و نفرین هم می کنیم. بسیار خوب، اگر با او نمی توانیم کاری کنیم دست کم در آیینه ی او نگاه کنیم و ا حمدی نژاد کوچک درونمان را ادب کنیم و اجازه ی میدان داری را از او در منش و رفتارهای روزمره امان بگیریم تا شاید ضررهای بی شمار رفتار احمدی نژاد از شخصیت و زندگی امان رخت بندد و از قبل حکومت او سودی به ایرانمان رسیده باشد. ء
۱۳۸۷ خرداد ۱۸, شنبه
زبان بی اعتبار: فعل های دروغ، قید هال لاقید و صفت های بی صفت
این سکه ی رایج عوام فریبی همچنین شده است محبوب رسانه ی ناراست گوی ملی و ابزار تحریف سازی دستگاه های تبلیغات حکومتی. امروز زبان شده است منبر نوحه خوانی خرافه و وکیل مدافع تسخیری حکومتگران نوبتی. زبان سرخی که روزی سر سبز به باد می داد امروز چنان لقوه گو و چاپلوس و هرزه گرد شده است که بیشتر فرعون های چند سر و هزار فامیل می آفریند تا اینکه بخواهد سری را به باد دهد و یا حتی زیرجامه ی خوابی را تکانی دهد.
باری، زبان راست و نغزمان سخت ناراست و بی مغز شده است. به جای راستی معنایی ، هفت خطی را می گوییم و می نویسیم و به کودکانمان نیز مشق می دهیم. گزاره هایمان را به فریب می نویسیم و قضاوت هایمان را با پوزخند طعنه و ریشخند کنایه می گوییم. فعل هایمان دروغ است (ما تشنگان خدمتیم!)، قید هایمان لاقید است و صفت هایمان بی صفت. دریغ و داد! ء
۱۳۸۷ خرداد ۱۲, یکشنبه
وقتی رقص بریک یک مسلمان و یک سیک برنده ی دوم کشف استعدادهای بریتانیا می شود
۱۳۸۷ خرداد ۸, چهارشنبه
توضیح جالب و تامل برانگیز موزه ی بریتانیا در باره ی لوح حقوق بشر کورش بزرگ
آخر هفته سری به موزه ی بریتانیا (British Museum) زدم. به زور یک ده ام آن را دیدم! و دیدنی ها زیاد بود. در قسمت ایران باستان نوشته ی زیر لوح پرآوازه ی کورش بزرگ سخت توجهم را جلب کرد. زمانی که ما به ارزانی مولوی امان را تقدیم ترکیه کرده ایم و دیگر آثار ملی امان با بغض، نامهربانی و یا بی توجهی از معرفی و حمایت و محافظت محرومند این توضیح شاید برای بسیاری عبرت آموز باشد. این توضیح نقش پیش دستانه محمدرضا شاه پهلوی در ثبت شناسنامه ی بین المللی لوح حقوق بشر کورش بزرگ به نام ایران را نشان می دهد. بخشی از نوشته را ترجمه می کنم.
استوانه ی کورش سال 1879 از سایت باستانی بابل بدست آمد. قریب به 100 سال این استوانه بخشی از افتخارات تبلیغاتی بین النهرین بود ولی وقتی شاه ایران در سال 1971 آن را به عنوان تصویر اصلی جشن های 2500 ساله شاهنشاهی استفاده کرد همه چیز تغییر کرد. بعد از آن این استوانه بر روی پول، تمبر و سکه های گوناگون ظاهر شد و با وجودی که سندی بابلی است امروزه به عنوان بخشی از هویت فرهنگی ایران شناخته می شود.
۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۵, چهارشنبه
هیچ کس حق ندارد به هیچ دلیلی کاربران بالاترین را «گوساله» بنامد
علاوه بر آن، ایشان از وجود گروهی سرخ پوستی! برای نجات بالاترین از سقوط به قهقرا خبر داده است! بخوانید:
این وسط عدهای (قبیله سرخپوستها؟ :) ) برای برگشتن به کیفیت سابق و یا حتیالمقدور جلوگیری از به قهقرا رفتن بیشتر، جای موج سواری و سوءاستفاده از وضعیت موجود و گلم گلم گفتن و محبوبیت خریدن، قوانین رو زیر اشتباهات عمدی و سهوی یادآوری میکنند و بیاد روزهای گذشته بالاترین، مغضوب شدن نزد این عده بیشتر رو به جون میخرند.
در مورد کوچکترین بیادبی٬ اهانت و... در نظرات کاربر یک روزه، یک ساله و گوساله از گزارش تخلف دریغ نفرمایید که اگر منجر به اخراج نشه در پروندش باقی میمونه تا با گزارشهای بعدی روی هم اثر کنه.
چند سئوال از این گروه سرخ پوستی!:
1. سوء استفاده از کدام وضعیت و توسط چه کسانی صورت گرفته است؟ چه کسی خبر داده که بالاترین سقوط کرده؟ از کجا سقوط کرده؟ تاریخش کی بوده است؟ اگر هم سقوط کرده مسئولیت شما در جلوگیری از این سقوط و بعد گوساله خواندن کاربران چیست؟ چه کسی با کدام ترازو و طی کدام بررسی آماری و علمی کیفیت سابق و کیفیت الان بالاترین را سنجیده و کشف کرده که بالاترین در حال رفتن به قهقراست؟
2. چه کسی این (به قول ایشان) قبیله ی سرخ پوستی! را منصوب و یا انتخاب کرده تا بالاترین را نجات دهد؟ چه کسی تفسیر و قرائت ایشان از قانون در بالاترین را تایید کرده که ایشان سخت کمر همت قبیله ای به پیاده کردن آن بسته اند؟ مدیران بالاترین باید پاسخ گو باشند که آیا چنین گروهی با انتخاب و سرپرستی مدیران بالاترین در حال فعالیت است. اعضای این گروه چه کسانی هستند و آیا آن ها توهینی اینچنینی را تایید می کنند؟
3. گیریم محفلتان را کاملا شخصی شکل داده باشید آن وقت یعنی واقعا این گروه سرخ پوستی با این مقدار احترام به کاربران قصد دارند بالاترین را نجات بدهند؟ یعنی با همین دسته بندی یی که از کاربران دارید «کاربر یک روزه، یک ساله و گوساله» قصد دارید بالاترین را نجات دهید؟ اگر هم واقعا قهقرایی در کار باشد گمانم لازم نیست دورتر از گروه سرخ پوستی رفت تا آن را پیدا کرد.
پایان اینکه ای دوست: مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان
* گرچه جامعه بالاترین به خودی خود مهم است و رفتار در آن احتیاج به نقادی دارد ولی کلا نگاهم به رویکردهای مثلا اصلاح طلبانه ای است که اصالت ندارد و در بطن خود مستبد وحذف کننده و تحقیر گر هستند.ء