باری، بهانه ی این نوشته مقاله ای است که امروز در در لس آنجلس تایمز خواندم با عنوان: «مضحکه ی بالینجر و احمدی نژاد» که من را یاد یک لطیفه ی قدیمی انداخت: می گفتند یک آمریکایی و یک روسی با هم از آزادی بیان در کشورشان می گفتند. آمریکایی می گوید: «آزادی بیان در کشور ما آنقدر زیاد است که ما می توانیم برویم مقابل کاخ سفید و بگوییم مرگ بر ریگان و هیچ کس نیز کاری به کارمان ندارد.» در این لحظه فرد روسی بلافاصله می گوید: «اتفاقا در کشور ما نیز همینقدر آزادی هست: هر روسیی می تواند برود مقابل کاخ کرملین و بگوید مرگ بر ریگان و کسی کاری به کارش نخواهد داشت!» نویسنده ی مقاله لس آنجلس تایمز نیز هم با دلتنگی و گله داستان دانشگاه کلمبیا را چیزی شبیه این لطیفه می داند. خواند ن کل مقاله را توصیه می کنم ولی ترجمه ی فشرده ای از آن را اینجا تقدیم می کنم.
نویسنده ابتدا با اشاره به مقدمه نامناسب بالینجر و خونسردی احمدی نژاد و هو شدنش در باره ی همجنس گرا ها با طنزی پنهان به رضایت مندی حاضران از شهامت بالینجر و ارزش مندی آزادی بیان و توانایی گفتن حقیقت به قدرت مداران اشاره دارد. و بعد بلافصله می گوید: «این مضحکه را نمی توان جزو آزادی بیان و حقیقت گویی به قدرت دانست.» چرا؟
گرچه احترام جمع به احمدی نژاد در قضیه ی همجنس گراها کم شد ولی در پایان او سنجیده تر از میزبان اتو کشیده و ناپخته اش ظاهر شد و گفت: «ما وقتی مهمانی دعوت می کنیم به او احترام می گذاریم.»
البته مخاطب اصلی بالینجر رسانه ها، فارغ التحصیلان دانشگاه کلمبیا و سازمان های نگران یهودی بودند. وی می خواست نشان دهد که قرابتی با ترور دوستان و انکار کنندگان هولوکاست ندارد. می شود گفت که در کل هم احمدی نژاد و هم بالینجر به اهداف خود دست یافتند: احمدی نژاد در برابر قلدر مابی های آمریکایی چهره ای متین و خونسرد از خود نشان داد که باعث محبوبیت خارجی و حتی داخلی او خواهد شد. و بالینجر هم بخوبی مشخصه های قلدر مآبی بی حساب آمریکایی را به نمایش گذاشت که در ادبیات سیاسی به آن «شهامت» می گویند.
البته رسانه هایی نیویورکی (نیویورک تایمز و نیویورک سان) نمایش بالینجر را تحسین کردند و حتی خود بالینجر هم در گفتگو با خبرنگاران جلسه را «بهترین نمایش آزادی بیان» توصیف کرد.
که البته این ادعا اصلا درست نیست. زمانی می توان از حقیقت گویی به قدرت سخن گفت که قدرت از گفتگو در این باره طفره برود. مثلا اگر همین حرف ها را یک استاد ایرانی در داخل ایران گفته بود آن وقت می توانستیم عملش را دلیرانه بدانیم. و یا حتی اگر بالینجر جورج بوش را دعوت کرده بود و با همان زبان ناپاکیزه با او صحبت می کرد و بوش نیز با خونسردی از آن می گذشت و از عهده ی برخی سئوال های فیلتر نشده حاضرانی که از میان طرفدارانش انتخاب نشده باشند هم بر می آمد آنگاه می شود گفت که «بهترین نمایش آزادی بیان» اتفاق افتاده است. متاسفانه چنین چیزی در آمریکا اتفاق نمی افتد.
طرفه اینکه بوش نیز همچون احمدی نژاد اظهارات فراوانی دارد که می توان آن ها را مسخره، تحریک کننده، بی سوادانه و افراطی دانست (مثلا بیاد بیاوریم که بوش بارها نقش صدام حسین در حملات یازدهم سپتامبر را مطرح می کرد). و یا گفته های پوچ و جنگ طلبانه بوش در هنگامه ی شکست انتخاباتی جمهوری خواهان در انتخابات پیشین نمونه ی دیگری است.
اما چه سود؟ در این سرزمین آزادی بیان، نخبگان (از جمله دانشگاهیان) اغلب تبانی می کنند تا به حباب کوچک و امن رییس جمهور آسیبی وارد نشود. (و البته اگر باشند کسانی که ازیاد ببرند که باید وانمود کنند که امپراطور لباس بر تن دارد - چنان که اسفتان کولبر در سال 2006 در میهمانی خبرنگاران کاخ سفید چنان کرد و یا آنچه جیمی کارتر در مراسم خاکسپاری اسکات کینگ گفت آنگاه به شدت توبیخ می شوند که گفتاری «نامناسب» داشته اند.)
این هفته جهانیان دیدند که «دیکتور کوچک و بی رحم» ایران - آنچنان که بالینجر گفت_ محترمانه از پاسخگویی مستقیم به سئوالات دشمنانه ی دانشجویان طفره می رفت. چیزی که رییس جمهور کشور دمکراتیک ما انجام نمی دهد.
بسیار خوب، ما توانستیم به ایران نشان که چقدر آزادی داریم ولی بعد از خود تبریک گویی هایمان تمام شد بیاییم بشینیم و بیاندیشیم چرا ما خودمان از این آزادی های خیالی امان استفاده نمی کنیم.ء
گزیده ی کوتاهی از سخنرانی جیمی کارتر
بخشی از طنز انتقادی استیو کولبر